نویسنده: محمدمهدیحسینزاده
برای انسانهایی که توجهشان از حواس ظاهری فراتر نمیرود، لذات حسی چنان آنان را مجذوب خود میسازد که از درک هر لذت بالاتری محروم میشوند. برای این افرادِ حسبسند، سینمایی مطلوب است که پر از صحنههای رقص و آوازهای گوشنواز باشد. درآن سینما، بازیگران زن میبایست برهنه و با عشوههای خاص جلو دوربین بیایند و بازیگران مرد باید به دنبال خلق صحنههای سکس باشند. سینمای دهه سی و چهل مدل مطلوب این اشخاص بود که از جذابیتهای جنسی برای جذب تماشاگر استفاده میکرد و ذرهای دغدغه نشاندادن وضعیت واقعی جامعه و معضلات آن را نداشت چه رسد به آنکه بخواهد با رویکرد اعتراضی به نقد وضعیت موجود بنشیند.
از اواسط دهه چهل به بعد جامعه متاثر از متفکران نواندیشی شد که افکارشان در بین طبقات مختلف مردم رواج مییافت و شور تحول اجتماعی را هر چه بیشتر زنده میکرد. جدای از محتوای نو آنچه این سخنوران خوشفکر به جامعه عرضه کردند، توانایی تفکر نسبت به حل مسائل واقعی و داشتن آرمان، لذت از گرهگشایی و تفکر نسبت به موضوعات تحولی بود. در این دهه با وجود اختناق شدید و فشار حکومت، جلسات استاد شهید مرتضی مطهری در حسینیه ارشاد و دانشگاه رونق میگیرد و نوارها و کتابهای دکترعلی شریعتی در بین جوانان دست به دست میشود و قلم جلال آل احمد خط بطلانی بر افکار باطل میکشد. جلسات استاد سیدعلی خامنهای در مشهد چنان شلوغ میشد که مردم، که عمدتاً از قشر جوان دانشجو و طلبه بودند، برای استماع سخنرانی در خیابان مینشستند. تلاش این اندیشمندان، جسم نیمهجان جامعه حسپرست را حیاتی دوباره بخشید و جامعه را از گذران زندگی روزمره و خوشگذرانی در کابارهها به مسجد و حسینیهها کشاند. هنگام رشد جریان روشنفکری در ایران، سینما نیز با همه نوپایی و بیتجربگیاش از این قافله عقب نماند و برای کسانی که میخواستند با زبان و ابزار سینما حرفی جز رقص و آواز بزنند، کورهراهی را باز کرد.
بدین ترتیب جامعه به تدریج از حسبسندگی عبورکرد و رو به تامل آورد و به طبع زمینه و کشش برای ساخت فیلمهایی که واقعنما و یا اعتراضی بودند فراهم گشت و نسلی نو پا به عرصه سینما گذاشت و موجینو در فیلمسازی ایجاد شد. پیگیران سینمای ایران، واژه «موج نو» را برای فیلمهایی از سینمای پیش از انقلاب بهکار میبرند که سازندگانشان میکوشیدند با تمام دشواریها و موانع سیاسی و اقتصادی موجود در دل سینمای سطحینگر و بازاری ایران حرفی تازه بزنند و اگر برخی از آنها نیز در قید و بند به تصویر کشیدن فرهنگ و آداب و هنر حقیقی ایرانزمین نبودند، دستکم با نمایش آدمها و زندگیهایی حقیقی و ملموس از دل جامعه شهرنشین آن سالها به مناسبات سیستم حکومتی به کمبودهای ریز و درشت اجتماعی اعتراض کنند.
البته این نکته حائز اهمیت است که کارگردانان سینمای موج نو متاثر از متفکران و نواندیشان نبودند بلکه از اثری که این اندیشمندان در جامعه برگذاشته و زمینه مصاعدی که فراهم آورده بودند، کمال استفاده را برده و بدینگونه شکل جدیدی از فیلمسازی را وارد ایران نمودند. با روشن شدن این مقدمه نظر شما را به مطالعه سیر تکوّن سینمای موج نو و برخورد شدید آن با صخرهای سخت به نام سانسور و توقیف جلب میکنم: «در آغاز سالهای پنجاه صنعت سینمای ایران با گرایش گروهی از سینماگران جوان و تازه نفس در مسیر تحولی بنیادین قرار گرفت. موجی تازه و صاحب اندیشه فیلمسازان جوان با حرکت نویدگر و امیدآفرین خون گرم و تازهای در رگهای سینمای خمود و نیمهجان ایرانی به جریان انداخت. گروههای علاقهمند و دوستاران واقعی پیشرفت صنعت سینما در ایران با اقبال و توجه تاییدکنندهشان از آثار متفاوت و فیلمهای ارزنده سینمای جوان، پشتوانهای دلگرم کننده و اطمینانبخش برای دوام و پایداری فیلمسازان موجنو سینمای ایران بودند. با موفقیتهای دلگرمکننده فیلم «گاو» ساخته تحسینشده و بسیار با ارزش داریوش مهرجویی که در خارج از مرزهای این سرزمین در یک سطح آبرومندانه جهانی، اعتبار و حیثیت بیسابقهای برای سینمای ایرانی کسب نموده بود. اعتماد نسل جوان و صاحب فرهنگ این دیار را به سینمای متحول و فیلمسازان موج دگرگونی و تحول بیش از پیش جلب نمود. در طی همین سالهای نویدگر، سینماگر جوان و با استعدادی به نام مسعود کیمیایی باعرضه دومین ساخته پرهیاهوی خود «قیصر» با توفیقی درخشان در زمینه ارزشهای سینمایی و موفقیت توامان تجاری، اعتماد و توجه فزاینده تهیهکنندگان و سرمایهگذاران صنعت سینمای ایران را به خود معطوف ساخت و بدین طریق دهان یاوهگویان فاقد اندیشه که تماشاگر سینمای ایرانی را به آسانپسندی و بیمیلی در زمینه تفکر و تعمق متهم میساختند، به خودی خود بسته شد. و تماشاگران صاحب ذوق و متفکران ایرانی با استقبال پرشور و تایید آگاهانه فیلمهای متفاوتی چون گاو و قیصر تمایل خود را نسبت به سینمای خوب و صاحب هویت آشکار ساختند و این تایید همه جانبه بهانهای مناسب برای گرایش و رغبت سازندگان و سرمایهگزاران صنعت سینما به فیلمسازان جوان و آثار متفاوت و ارزشمند سینمایی گردید.» [1]
موجی که توسط سینماگران جوان ایجاد شده بود به صخره سخت دستگاههای حکومتی برخورد میکند. نگارنده مجله در ادامه یادداشت مینویسد: «سینماگران جوان و بافرهنگ ایرانی که با اندیشهای سازنده و تمایلی انسانی به ارائه آثار اجتماعی و مردمی رغبت نشان میدادند در همان قدمهای نخستین و باعرضه اولین تجربههای متفاوت سینمایی خویش با سد عظیم و موانع مستحکم و غیرقابلعبور و عجیبی با نام سانسور و ممیزی روبرو گردیدند و بدین نحو کوچکترین حرکت و واکنش خود را زیر سلطه و فشار شدید یک نوع اختناق و کنترل همهجانبه، مهارشده یافتند و این سرآغاز یک یاس عمیق و بدبینانه نسبت به حکومت بلامنازع و خفقانآور دستگاههای سانسور وابسته به فرهنگ و هنر و وزارتخانههای دولتی بود.»
-------------------------------------------------------
پینوشتها
[1]۲۷/۰۸/۱۳۵۷ ستاره سینما