از جالبترین نمونههای سینمای مستند در دوران پیش از انقلاب مستند «پ مثل پلیکان» ساخته پرویز کیمیاوی در سال ۱۳۵۱ است. مستندی که در دوره خود یک مستند پیشرو محسوب میشد و خود را در سینمای موج نوی ایران تعریف میکرد. «پ مثل پلیکان» داستان پیرمردی بنام «آقا سید علی میرزا» است که در جوانی عاشق دختری بنام «مریم» میشود و پس از مخالفت خانواده و ازدواج مریم زندگی او به بنبست میرسد و ترک خانه میکند و تا پایان عمر همچون جغدی در ارگ مخروبه طبس زندگی میکند و حتی مورد آزار کودکان قرار میگیرد. گفته میشود که مرگ وی در قضیه زلزله طبس اتفاق افتاده است.
پرویز کیمیاوی راوی این قصه بهعنوان یک فیلمساز معترض شناخته میشود. وی پیشتر در مستند «یا ضامن آهو» در آستانه برنامههای نوسازی در مشهد به معنویت موجود در حرم امام رضا میپردازد و در مستند «تپههای قیطریه» نوسازی تهران را که قرار است باعث دفن تپه باستانی قیطریه شود بهنقد میکشد و در نهایت در «پلیکان» آرمانشهر خود را در بیغولههای طبس و در دیدار با مردی که همچنان غم عشق کودکانهای را بر دوش میکشد همسخن میشود. گویی وی در نزاع با توسعۀ آمرانه همچون همشهری خود اخوان ثالث به جهان گذشته پناه میبرد. جمجمههای باستانی در تپههای قیطریه را گزارش میکند، از معنویت حرم امام هشتم میگوید و در نهایت به آسیدعلی میرزا میرسد و با تشبیه کوبیدن حلبی به صدای زنگ مدرسه وی را بهعنوان معلم واقعی نسل جدید میشناساند. (۱).
پرویز کیمیاوی درباره یافتن «سید علی میرزا» چنین میگوید: «در روزهایی که فیلم مغولها را بازبینی میکردم بهخاطر چند صحنهای که میباید در طبس فیلمبرداری میشد به این شهر رفتم. آن روزها هرگز گمان نمیکردم که در طبس کاری به جز پایاندادن فیلمبرداری صحنههای لازم برای فیلم مغولها انجام خواهم داد؛ اما روزی که شنیدم یک پیرمرد تنها سالهاست تکوتنها در خرابههای طبس زندگی میکند. بیآنکه بدانم چرا کنجکاو شدم. آنقدر که تصمیم گرفتم به دیدنش بروم و رفتم... در لحظاتی که میکوشیدم دوام همصحبتیمان را بیشتر کنم، او بیآنکه خواسته باشد فیلسوفی کند میگفت: مگر نمیدانید که من سالهاست که مردهام؛ این چه علاقه ایست که برای صحبتکردن با یکمرده از خود نشان میدهید» در ادامه کیمیاوی دربارۀ اینکه چرا سید علی میرزا را در مستند به پلیکان تشبیه کرد میگوید: «او را پلیکانی شناختم که تنها شناور آن حوض گلشن بود؛ اما کسی نمیدانست که از کجا آمده است... بعدها دوستی باغبان با پلیکان چنان میشود که تصمیم میگیرد که هرگز نگذارد بالهای پلیکان پر داشته باشد که پرواز را به یاد پلیکان بیاورد. بالهای پرنده را کوتاه میکند آنقدر که به کار پرواز نیاید و پرنده از آن روز بجای پرواز، عشوهگر رازآمیز آبهای ساکن باغ گلشن میشود و در طبس میماند. (۲)»
این مستند را باید در تداوم سنت ضدشهری سینمای موج نوی ایران دانست. آغاز ادبیات ضدشهری ایران را باید از رمان «تهران مخوف» نوشته «مشفق کاظمی» که منتقد مدرنیسم پس از مشروطه است دانست. در دهۀ ۱۳۴۰ سینمای موج نو که واکنشی به برنامه توسعۀ آمرانۀ شاه محسوب میشد ادبیات ضدشهری را توسعه داد. فیلم «گاو» را باید طلیعه سینمای ضدشهری در پایان دهه ۱۳۴۰ دانست. در آغاز دهه ۱۳۵۰ سینمای ضدشهری به اوج خود میرسد؛ در همین سالها «سهراب شهید ثالث» چهره مهم سینمای روشنفکری ایران فیلم بسیار زیبای «طبیعت بیجان» را میسازد که به تحول زندگی یک سوزنبان پس از بازنشستگی اشاره دارد. مسعود کیمیایی فیلم «بلوچ» را کارگردانی میکند. ناصر تقوایی «صادق کرده» را بر اساس داستانی در یک قهوهخانه بینراهی میسازد. حتی پس از انقلاب هم سلطه سینمای ضدشهری باتوجهبه مسئله جنگ در جامعه ایران در دهه ۱۳۶۰ پررنگ است. محبوبشدن سریال «روزی روزگاری» و یا آثار سینمایی برجسته دهه ۱۳۶۰ همچون عروسی خوبان مخملباف، ناخدا خورشید ناصر تقوایی و شیر سنگی جعفری جوزانی بر همین مبناست. در برابر جریان ضدشهری در سینمای ایران «عباس کیارستمی» را میتوان مهمترین فیلمساز شهری از دهۀ ۱۳۵۰ تا ۱۳۷۰ دانست.
در سینمای موج نو همواره روستا بهمثابه منبع پاکی و شهر بهعنوان منبع فساد و تباهی مورد اشاره است. در فیلم بلوچ وقتی که همسر بلوچ مورد تعرض قاچاقچیان عتیقه قرار میگیرد این داستان نماد فساد شهر است که به روستا نیز رسیده است. در داستان صادقکُرده نیز فساد شهر و شهرنشینان باعث رسیدن گزند به همسر صادق میشود. در مستند «پ مثل پلیکان» نیز سیدعلی میرزا بهعنوان نمادی از صداقت و عشق کودکانه شناخته میشود که پس از ناکامی عاطفی به عزلت از شهر و مخروبه نشینی میرسد. در واقع فضیلت زندگی بیرون از شهر نماد سیاسی مخالفت جامعه روشنفکری با توسعه آمرانه بود که دارای مصادیق فراوانی در دهه ۱۳۵۰ است.
۱- محمد تهامینژاد، پدیدارشناسی آثار کیمیاوی در افق ذهن او، نقد سینما، شماره ۸، ۱۳۷۵، صص ۱۷۲-۱۷۳
۲- پرویز کیمیاوی، پرویز کیمیاوی خاطراتش را از طبس بازگو میکند، مجله ستاره سینما، ۱۳۵۷/۷/۲۲،
نویسنده: سید نیما موسوی