نویسنده: محمدمهدی حسینزاده
روزگار فیلمهای صامت
شروع قرن جدید (1300) خورشیدی، همزمان با گسترش سالنهای سینمایی و افزایش نمایش فیلمها است. «در تهران دو سینما بیشتر وجود نداشت. یکی در لالهزار روبروی «گرند هتل» در بالای «چاپخانه فاروس» به نام «سینما فاروس» و دیگری روبروی بانک ملی فعلی در خیابان فردوسی که متعلق به اردشیرخان ارمنی بود. در این موقع البته سینما صامت بود، بهعلاوه ترجمه فارسی و دوبله مثل اکنون معمول نبود؛ بلکه کسی که آنوقت او را مترجم مینامیدند در وسط سینما راه میرفت و در تاریکی داستان سینما را برای تماشاگران تعریف میکرد»[1]
اقبال مردم به سینما
به سبب درآمد سرشار و اقبال مردم، روزبهروز به تعداد سینماها افزوده میشد و سرمایهگذاری افزایش مییافت. در تهران سالنهای سینمایی با امکانات مختلف تأسیس شد؛ تا آنکه «سینما پالاس» در سال 1309 تأسیس شد. این سینما را مرتضی قلیخان بختیاری با مخارج هنگفت، بناکرده بود و مهمتر از همه اینکه فیلمها در این سینما حرف میزدند! «سینما پالاس، مردم کنجکاو را به خود جذب کرده بود؛ ولی ازآنجاییکه در آن زمان نمیتوانستند فیلمها را به فارسی ترجمه کنند و دستگاههای سینما هم کیفیت لازم را نداشت و از بلندگوی پشت پرده صدای انکرالاصوات بیرون میآمد. هیچکس، چه آنهایی که زبان خارجی میدانستند و چه آنهایی که زبان خارجی نمیدانستند، سر از فیلمهای این سینما درنمیآوردند؛ به همین دلیل بود که پس از یکی دو سال، سینما پالاس تعطیل شد، ولی در این حیص و بیص، سینمای ایران و مایاک هم ناطق شده بودند.»[2]
سینمای ناطق با فیلمهای خارجی
با ارتقای سینمای ناطق، افرادی که زبان خارجی میدانستند داستان فیلم را متوجه میشدند؛ بنابراین روشنفکران و زباندانهای آن زمان طالب آنگونه سینما شدند و مردم عادی به سینماهای درجه دوم روی آوردند که سریال نشان میدادند، از قبیل پارس، ملی و سپه.[3] اینگونه بود که «سینما تفریح خواص شد و بهاینترتیب فاتحه هرگونه تفریح دیگر از ایران خوانده شد (از جمله تئاتر خوب). این حال بود تا وقتی که فیلمهای دوبله به بازار آمد. عوام باز به سینمای بالاشهر هجوم آوردند و روشنفکران و خواص درصدد تفریحات خاصتری برآمدند»[4] در طول این سالها سینمای وارداتی جای پای خود را محکم کرد و از این زمان (1309) بود که فیلم فارسی نیز مقلدانه پا جای پای سینمای وارداتی گذاشت و شروع به کار کرد.[5]
جرقه ساخت فیلم فارسی
تاریخ سینمای ناطق ایرانی به نام «عبدالحسین سپنتا» گره خورده است. هنگامیکه او «در هند به ترجمه و تحقیق مشغول بود، روزی بهقصد دیدار با «خان بهادر اردشیر ایرانی» که از مدتها پیش باهم آشنا بودند، راهی «امپریلال فیلم کمپانی» شد که در بمبئی قرار داشت. بهطور اتفاقی در همان روز صحنهای از فیلمی هندی با نام دختر کوهستان جلو دوربین بود و مشاهده این صحنه از فیلمبرداری در سپنتا این پرسش را برانگیخت که چرا ما یک فیلم فارسی نسازیم؟ و ازآنجاکه دلبسته اصالتهای سرزمین ایران بود به فکرش رسید: مثلاً فیلمی راجع به «ایل لر، راجع به بختیاریها، فرضاً یک دختر لر» بسازیم. این اندیشه را با «خان بهادر اردشیر ایرانی» به میان نهاد. اما مسئله این بود که سپنتا مطلقاً از سینما و فیلمسازی چیزی نمیدانسته؛ لذا برای آموختن فیلمسازی، مثل یک شاگرد، در جلسات فیلمبرداری فیلمهایی که دیگران میساختند به شکل مستمع آزاد حضور مییافت و شگرد فیلمسازی را میآموخت. بهموازات این فراگیری عملی هرچه کتابهای انگلیسیزبان بود که درباره سینما بحث میکرد به دست آورد و به خواندنشان مشغول شد. همچنین از حرفها و نظریات «رباکی بوس» فیلمساز هندی که «ساتیاجیترای» او را پسندیده بود، آگاهی یافت و استفاده نمود.»[6]
آموختن سینما از فیلمسازان هندی و حاضر شدن بر سر فیلمبرداری آنان برای کسب تجربه، الگویی هندی از سینما در ذهن سپنتا ساخت که مظاهر آن سبک در فیلمهای او قابلپیگیری است.
واکنش مردم به حضور بیحجاب بازیگر زن در فیلم
حضور یک زن در فیلم بدون رعایت عرف پوشش زن ایرانی یکی از آن رفتارهایی بود که بازتاب منفی در جامعه داشت. از اینسو سپنتا در جریان ساخت اولین فیلم خود برای یافتن بازیگر نقش گلنار با مشکل مواجه میشود. نویسنده«ستاره سینما» که فرهنگ حجاب را نمیپذیرد از نگاه خود مسئله را اینطور روایت میکند: «در آن زمان زن ایرانی در بند حجاب بوده و زنان هندی هم نوعی از حجاب را که پرده نامیده میشده با خود داشتهاند. یافتن زنی که بتواند بدون حجاب روی پرده ظاهر شود خود مشکل بزرگی بوده و پیدا کردنش غنیمتی بهحساب میآمده است. سرانجام یکی از کارکنان استودیو تقبل میکند که بدون حجاب ظاهر شود.»[7]
فروش بالای فیلم «دختر لر»
در نهایت دختر لر با استقبال بینظیر روبرو میگردد و «نمایشش 4 ماه به طول میانجامد. فیلم در شهرستانها هم به نمایش درمیآید و اضافه بر این در کشورهایی که فارسیزبان هستند یا مانند هند و عراق زبان فارسی میدانند، از فروش خوبی نصیب میبرد.»[8]
پسازآن فیلم، «سپنتا» که به ادبیات اصیل ایرانی علاقه وافری داشت با اقتباس از «لیلی و مجنون» نظامی گنجوی، فیلمی به نام لیلی و مجنون میسازد؛ سپنتا این فیلم را در استودیویی در کلکته ساخت؛ اما برای ورود آن به ایران با مشکلات زیادی روبرو میشود: «در شهریور 1315 وارد بوشهر شدم. فیلم لیلی و مجنون را هم همراه آورده بودم. فیلم را در گمرک بوشهر نگه داشتند. ما به عزم تهران حرکت کردیم. از بدو ورود به بوشهر طرز رفتار مأمورین به حدی با ما بد و زننده بود که از مسافرت خود پشیمان شدم»[9]
شاخصههای فیلمهای «سپنتا»
سینمای «سپنتا» که سرآغاز جدی «فیلم ایرانی» است شاخصههایی دارد که از فیلمهای او برمیآید: «تمایل به رنجبردن» ازجمله خصلتهای فیلمهای سپنتا است. او قهرمانی را برمیگزیند که به جهت تضاد با پیرامون خود، همواره در رنج به سر برد. قهرمانان فیلمهای او
مورد ظلم واقع میشوند و رنج میبرند و آنچه برایشان اهمیت دارد سیرابشدن از سرچشمه زلال «عشق» است. از اینجا «عشق» یکی دیگر از ارکان سینمای «سپنتا» بهحساب میآید. ...گفتن از عشق لاجرم بیان فیلم را بهسوی رمانتیسم هدایت میکند. همچنان که تمامی فیلمهای سپنتا شدیداً رمانتیک است. ... نظرگاه سپنتا نسبت به توسعه و ترویج سینما همواره بهصورت نوشتههایی در روزنامهها منعکس میشده است. تحت عنوان «آنچه را یک نفر رژیسور باید بداند» در روزنامه تجدد ایران «تهران 1317» چاپ میشده که «ستاره سینما» آن ها را بازنشر داده است: «در عصر حاضر توسعه و پیشرفت صنعت فیلمبرداری برای تجسم افکار و تهییج احساسات دریچه جدیدی بهسوی ما گشوده و فرصتی تازه به دست صنعتگران داده است. اگر خواندن داستانی خوب و قرائت یک کتاب مفید بتواند در روح خواننده تأثیر باقی بگذارد، یقین است دیدن منظرهای مهیج و مشاهده یک گزارش مؤثر به درجات بیشتر قادر است روح و فکر و اخلاق اشخاص را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار دهد.»[10]
پینوشتها
[1] مجله تماشا11/9/1357، ص64
[2] مجله تماشا11/9/1357،ص 65
[3] تاریخ سینمای ایران، ص 30
[4] مجله تماشا11/9/1357، ص65
[5] تاریخ سینمای ایران، ص 30
[6] مجله ستاره سینما28/3/1356
[7]ستاره سینما، 28/3/1356، ص11
[8] مجله ستاره سینما، 28/3/1356
[9] تاریخ سینمای ایران، مسعود مهرابی ص48
[10] مجله ستاره سینما، 18/4/1356،ص 31