نویسنده: دکتر اقلیما انصاری
پروندۀ زن عروسکی
نگاهم میافتد به مجسمۀ مانکنی که مرد فروشنده، بهسختی دارد پشت ویترین جابهجایش میکند؛ یک زنِ به قول قدیمیها؛ بزکدوزک کرده، که لباس قرمزش که خودش هیچ نقشی در انتخابش نداشته، چشم را میزند، امّا با رنگ رژش هماهنگی کامل دارد. با دیدنش فکرم میرود سمت پروندۀ زیر دستم؛ آن پوشۀ صورتی که رویش نوشتهاند: «زن عروسکی». از کجا باید شروع کنم؟!
عادت کردهام هر روز مسافتی را از ایستگاه مترو تا دفتر، قدم بزنم. گاهی در همین حد خلوت کردن با خود، یا دیدن بعضی صحنهها، ایدۀ نوشتن به دستم میدهد. حالا امروز، این مانکن خوشتراش و خوش رنگ و لعاب، بدجور فکرم را برده پیش پروندۀ چهرۀ تحقیرشدۀ زن ایرانی، با عنوان «زن عروسکی».
ساعت استراحت شده و تعدادی از همکاران، دور میز دوازده نفرۀ وسط سالن جمع شدهاند. پرونده را میکوبم روی میز تا توجهشان را جلب کنم و میگویم: «خب دخترا! این شما و این هم پروندۀ زن عروسکی. هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم.»
مریم، یکی از همکاران فعّالمان میگوید: «پرونده رو سُر بده بیاد اینور ببینم چیه!»
لباس رقاصههای باله بر تن زنان حرمسرا
بعد هم نگاهی سرسری به محتویات داخل پوشه انداخته و میگوید: «اِ، اینه که! من این پرونده رو کامل مطالعه کردم.» بعد هم با شیطنت و شوخطبعی ذاتی که دارد، ادامه میدهد: «شرم بر شاهان دورۀ قاجار باد که شروع عروسکیشدن خانمها از دورۀ اونها بود.»
یکی از بچهها در حال نوشیدن چای میپرسد: «چهطور؟!» و همان لحظه قند به گلویش میپرد و به سرفه میافتد. مریم با لحن جالبی که ما را به خنده میاندازد، میگوید: «عزیزم! اگر یه دقیقه صبر کنی و قول بدی خفه نشی، خودم برات میگم.» بعد هم پوشه را باز میکند و در حال ورقزدن به اسناد میگوید: «ناصرالدین شاه که معرّف حضورتون هست! اینم از گور ایشون در اومده. آقا در سفر فرنگ، از لباس رقاصههای باله خوششون اومد و بعد دستور دادن که خانمهای حرمسرا، شبیه اونا لباس بپوشند. دامنهای کوتاه چیندار یا شلیته.[1]»
رو به بچهها میگویم: «پس از دورۀ قاجار مُد بوده که چیزی رو از غرب وارد کنیم، ولی فرهنگ استفادهش رو نه؛ آخه لباس رقص باله، توی حرمسرا برای زندگی روزمره؟!»
- دقیقاً. البته تقریباً فقط برای دل خودش بود و برای همین این رسم لباس پوشیدن، توی حرمسرا موند و به مردم کوچه و بازار نرسید. خانمها توی کوچه و خیابون، هنوز هم حجاب کامل داشتند، جوری که حتّی روبند هم میزدند. بعد که رضا شاه اومد، چادر از سر خانمها برداشت که مثلاً اجتماعی بشند و از خونه بیان بیرون و کارهای اجتماعی انجام بدند، و این روند، تا دوران محمّدرضا هم ادامه پیدا کرد،[2] ولی چون این تصمیم، بدون پشتوانهی فکری و فرهنگی بود، زد کار رو خراب کرد و هر روز شرایط خانمها رو بدتر کرد، جوری که دیگه جامعه از این وضعیت خسته شد و به تنگ اومد.
میگویم: «پوشه رو بده. اتفاقاً یه چیزایی در این مورد، لای برگهها هست.»
از بین برگههایی که از روی اسناد قدیمی کپی شده، برگهای را بیرون میکشم و میگویم: «ایناهاش. از قول یه نمایندۀ مجلس در دورۀ پهلوی، نوشته که؛ زنانی هستند که تحت عنوان تساوی حقوق، لجامگسیختگی میکنند و اینها رو میشه فقط زن عروسکی دونست که مردان روشون حساب خاصی باز نمیکنند و جدی نمیگیرندشون و فقط اونها رو در حدّ یک عروسک میبینند.[3]»
یکی از بچهها به شوخی میگوید: «پس یه جورایی میشه گفت زن عروسکی، یه فحش شیک اجتماعی به زنان اون دوره بوده. معادل نادان خودمون.»
من هم مثل بقیه لبخندی میزنم و میگویم: «آره تقریباً. چون توی یکی از همین برگهها نوشته؛ خانمها باید طوری رفتار کنند که نشون بدند زن عروسکی نیستند و شایستگی داشتن حقوق برابر با مردان رو دارند.[4] یا توی یه نشریه دیگه از قول یه پژوهشگر و نویسنده گفته که این خانمها، سطح فکرشون پایینه و از نظر فکری پوچاند.[5]»
مریم میگوید: «یک کمی چربترش رو هم یه روانپزشکی به نام دکتر حقی گفته بود. ایناهاش، ببینید! نوشته؛ این خانمها بیماری روانی دارند. در مجموع هم حرفش رو جمع کنیم به این میرسیم که این زنهای عروسکی، عقدهای بودند، چون عقدهی دیده شدن و جلب توجه داشتند.[6] یا یه مهندسی معتقده که؛ زن باشعور و بافرهنگ، وقتش رو حرام آرایش نمیکنه، و بیشتر به ماهیت و کیفیت کار در خانه یا اداره فکر میکنه. [7] به نظرم این موضعگیریها به این دلیل بود که این خانمها خیلی آرایش میکردند و این مسئله رو از تعادل اجتماعیش خارج کرده بودند. حالا خودتون معادلسازی کنید و تطبیق بدید و ببینید ذهنیت جامعه به زنان عروسکی چی بوده! و اینها چهطور زنانی بودند؟!»

میگویم: «کلاً این صفحه خیلی در این مورد مطلب داره، چون مصاحبه با افراد مختلف در مورد همین قضیه است.» بیاختیار نگاهی بین بچهها میچرخانم؛ با خودم فکر میکنم که شاید این بحث حوصلهشان را سر برده باشد، پس باید تمامش کنم؛ ولی ظاهراً اینطور نیست، چون دارند با دقّت به من نگاه میکنند و یکی از آنها میگوید: «من تا حالا در این مورد چیزی نمیدونستم. برام جالبه که خانمها دیگه اینقدر شور آزاد بودنشون رو در آورده بودند که در دورهای که این چیزها عادی بوده، یه عدّه از آقایان جامعۀ همون زمان، نسبت بهش موضعگیری کردن!»
- آره دقیقاً. بذار نمونههاش رو براتون بگم. جالبه که قشرهای مختلف جامعه هم نظرشون به این مسئله، مثبت نیست. مثلاً؛ یه آقایی که نویسنده و پژوهشگر بود، گفته بود؛ این خانمها، ستارگان سینما رو الگوی خودشون کردند و صبح که بیدار میشند، به فکر آرایش و چشم و همچشمی هستند که این خودش ناشی از سطح فکر پایین و توخالی بودن اونهاست، و بیشترین آمار طلاق هم بین همین خانمها هست. یا اینکه یه آقای آرشیتکتی گفته بود؛ همهی خانمها بلدند چهطوری خودشون رو آرایش کنند تا پیش همسرشون زیباتر به نظر برسند، اصلش اینه که یک خانم، از نظر رفتار و کردار و عواطف خاص زنانه، یک زن کامل باشه.[8] اینا نمونهی نظر آدمهای تحصیلکرده است.
زن خانهدار یا زن عروسکی
- در کنار اینها یه عدّه هم از قشر عادی جامعه، زن عروسکی رو نمیپسندیدند و ردش میکردند. میخوام بگم اکثر آقایان اون دوره که حالا آزادی پوشش بود و هرکی هر کاری دوست داشت میتونست بکنه هم چنین سبک زندگی رو برای خانمها نمیپسندیدند. قشر عادی جامعه بیشتر روی این تاکید داشتند که یک خانم باید خانهدار باشه، و زن عروسکی که با اون وضعیت بخواد زیاد توی جامعه باشه رو نمیپسندند. مثلاً؛ یه آقای راننده تاکسی گفته بود که از زن عروسکی بدش میاد و زن باید خونهدار و خوشاخلاق باشه. یک خواربارفروش هم گفته بود که فقط زن خونهدار میپسنده. یک مکانیک هم گفته بود که زن عروسکی نمیپسندم و زن باید خونهدار و همگام مردش باشه.[9]

مریم میگوید: «اینقدر خانمهای ایرانی توی عروسکی کردن خودشون افراط کرده بودند که دیگه توی دنیا معروف شده بودیم؛ تا جایی که یه خانم خبرنگار آلمانی که اوایل انقلاب برای بررسی نقش زنان در انقلاب اسلامی اومده بود تهران، از دیدن دختر مترجمی که با حجاب و متین بود تعجّب کرده بود و این رو هم به زبون آورده بود که خانمهای شما قبلاً در رسیدن به ظاهرشون خیلی افراطی بودند و حرصی تمامنشدنی داشتند.[10]»
یکی از همکاران که از وسطهای بحث به ما پیوسته، میپرسد: «حالا اصلاً منظور از زن عروسکی کی و چی بود؟!»
نگاهی به ساعتم میاندازم، باید زودتر بروم، وگرنه دیرم میشود و خلف وعده میکنم، پس در حال جمع کردن اسنادم میگویم: «حالا بعد برات میگم. فعلاً وقت ندارم، یه قرار کاری دارم که باید زودتر بهش برسم.»
ادامه دارد...