نویسنده: محمدمهدی حسین زاده
بیماری سینمازدگی
«پسری به اتهام مجروحکردن پدرش تحت تعقیب قرار گرفت. این پسر که محمود نام دارد و ۱۹ساله است در بازجویی به مأموران پلیس گفته بود که من بیماری رفتن به سینما دارم و هر روز از پدرم 100 ریال میگیرم و روزی دو بار به سینما میروم. من بیشتر به فیلمهای عاشقانه علاقهمندم و تمام فیلمهای عاشقانه سینماها را میبینم. امروز برای گرفتن پول روزانهام نزد پدرم احد رفتم و از او پول خواستم تا هر چه زودتر خود را به سکانس 2 تا 4 یکی از سینماها برسانم؛ ولی پدرم خواب بود. باعجله او را از خواب بیدار کردم و از او خواستم که زودتر به من پول بدهد. پدرم با ناراحتی از جای برخاست و با تأنی بهطرف کمد لباسهایش رفت و در آن را باز کرد؛ اما وقتی جیبهایش را جستجو کرد معلوم شد که پول خرد ندارد.
پدرم درحالیکه یک اسکناس 100 تومانی در دست داشت به من نزدیک شد و گفت این پول را بگیر و برو خرد کن و پول سینمایت را بردار. من پول را از او گرفتم و از خانه بیرون آمدم؛ اما تهیه پول خرد مدت زیادی طول کشید و وقتی به خانه برگشتم وقت سینما گذشته بود و من که عصبانی شده بودم، سر پدرم داد کشیدم که چرا هیچوقت در جیب تو پول خرد پیدا نمیشود؟ پدرم عصبانی شد و به من حمله کرد و سیلی محکمی به گوش من زد و من که حال خودم را نمیفهمیدم با چوبلباسی چنان محکم به سر او کوبیدم که سرش شکاف برداشت و مجروح شد. حالا هم کار ما به کلانتری و دادسرا کشیده شده است» [1] عاقبت، پدر این جوان رضایت نداد و پسر راهی زندان شد!
پرده نقرهای سینما - بهخصوص آن زمان که تلویزیون فراگیر نشده بود – در برخی موارد مردم را جادو میکرد و علاقهمندان را عاشق خود میساخت و به معتاد تمامعیار تبدیل میکرد که اگر روزانه به او جنس (فیلم) نرسد عنان از کف داده و به خود و دیگران آسیب میرساند. این آسیب امروز در قالب شبکههای مجازی خود را نشان میدهد؛ اما دیروز پرده نقرهای چنین کششی فزایندهای ایجاد میکرد.
اگرچه داستان مردم و سینما همیشه به «جنون سینمایی» ختم نمیشد و بسیاری از اوقات پایان خوشی در این رابطه رقم میخورد؛ اما گسترش این تفریح ارزان و جذاب در جامعه در مواردی به مرز جنون رسیده بود. ستاره سینما در وصف گروهی که سینما را نه محلی برای تفریح و سرگرمی بلکه آن را خانه دوم خود میدانستند، مینویسد: «روزهای تعطیل و بسیاری از روزهای دیگر عدهای از تماشاگران سینما ارگ، صبح به سینما میروند و با همان یک بلیت، شب از سینما خارج میشوند؛ درحالیکه اگر سینما شلوغ باشد، هنگام خروج جایش را در ازای چند ریال بهازای شخصی که ایستاده است میفروشد» [2]
سینمای خانگی به جای سالن پذیرایی
حالوروز همه کسانی که جنون سینما را داشتند چنین نبود که ساعتهای زیادی از روز را در سینما بگذرانند. بعضی از آنهایی که دستشان به دهنشان میرسید به سینما نمیرفتند؛ بلکه سینما را به خانه میآوردند: «بعد از استخر تابستانی و زمستانی و زمین تنیس، سینمای خانگی از ابداعات افراد متشخص تهرانی شده است.»[3]
این ابداع اگرچه پز عالی داشت؛ اما گاهی از اوقات میزبان را بهزحمت نیز میانداخت. «یکی از مقاطعهکاران که علاقه زیادی به سینما دارد برای آنکه سالن سینمای خانگیاش بزرگ باشد سالن پذیرایی را کوچک گرفته؛ ولی ازآنپس دچار اشکال شده است. این آقا که فیلمهای تازه را حتی قبل از نمایش عمومی در خانهاش نمایش میدهد، سالن سینمایش را با گنجایش دویست و پنجاه صندلی درست کرده؛ ولی چون سالن پذیراییاش حتی گنجایش یکپنجم آن عده را ندارد اغلب از مهمانان فراوانش در همان سالن سینما پذیرایی میکند و بعد از صرف غذا فیلم را شروع میکند و بعد از پایان فیلم هم تا آخر مهمانی مدعوین مانند کلاس درس درهمان سالن مینشینند.» [4]

ماجرای پسر جوانی که در پی اعتیاد به سینما، کنترل خود را از دست داده و دست به خشونت علیه پدرش میزند؛ و حکایت طبقات مرفه که وسوسه پرده نقرهای را تا دل خانههای خود میبرند، همگی حکایت از قدرت جادویی سینما در دهههایی دارد که هنوز «جعبه جادویی» تلویزیون همهجا فراگیر نشده بود. سینما برای برخی تنها سرگرمی نبود؛ دستآویزی بود برای فرار از روزمرگی، جبران کمبودها و کسب هویتی نو. اما عبور از مرزهای معقول و تبدیل شدن این عشق به افراط، گاه عواقبی تلخ و غیرقابل جبران به همراه داشت.
تعادل در مصرف، ضرورت همیشگی
اگرچه رشد و گسترش سینما نمایانگر پیشرفت فرهنگی و بالندگی جامعه بود، اما غفلت از آسیبهای اعتیادآور این هنر-صنعت، میتوانست ضربههایی عمیق به بنیان خانواده و روابط انسانی وارد کند. همچون هر پدیده فرهنگی دیگر، سینما اگر در جای خود و با تعادل بهره گرفته شود، سرچشمه لذت و آگاهی است؛ اما چنانچه جنبه اعتیادآور آن بر زندگی سایه اندازد، میتواند حتی آرامش خانه را با خطر مواجه کند.
امروز نیز، چه تلویزیون، چه اینترنت و چه سایر سرگرمیهای جمعی، همان هشدار گذشته را به یادمان میآورند: افراط و بیمرزی در دلباختگی به سرگرمیها، فاصلهای اندک تا از دست دادن تعادل و آسیب جدی به خود و اطرافیان دارد. بهرهمندی از هنر، سرگرمی و لذت، نیکو است؛ اما عقلانیت، مرز میان تجربه زیبایی و گرفتار شدن در چنبره افراط است.
پینوشتها
[1]سپید و سیاه، 4/2/1353، صفحه 14
[2] ستاره سینما، 26/6/1356، صفحه 13
[3] سپید و سیاه، 24/11/1352، صفحه 33
[4]سپید و سیاه، 24/11/1352، صفحه 33