نویسنده: محمدمهدی حسین زاده
«سینمای ایران از دو عامل پولساز سکس و خشونت به گونه مضحک استفاده کرده و میکند. سکس در حد همان تعریفی است که تا الآن از آن بهعملآمده و علیرغم اکراهی که در به کار بردن آن دارم ناگزیر از تکرارش هستم: آبگوشتی! خشونت نیز منحصر شده است به عملیات مشتزنی و پشتک و وارو زدن و پرش از ارتفاعات و نظایر آن، که بدون هیچ دلیل منطقی سراسر فیلمهای بازاری ایران را تشکیل میدهد. رقصها و آوازهای مبتذل که به عیان و یا در لفافه به مسائل سکسی و یا بدنی اشاره دارد نیز نوع دیگری از سکس ایرانی است؛ زیرا فیلمسازان ایرانی هرگاه از ترس سانسور قادر به نمایش برهنگیها نباشند، منظور خود را در گفتگوها و ترانهها میگنجانند و از این طریق بهجای حظ بصری، حظ سمعی تحویل تماشاگران میدهند و بههرتقدیر به نوایی میرسند.» [1]


این متن را مجله معروف «ستاره سینما» مینویسد و بااینحال که موافق استفاده از خشونت و سکس در فیلمها است؛ اما در آن روزگار آش آنچنان شور شده است که نویسنده لب به اعتراض گشوده و این متن اعتراضی را به تحریر درمیآورد. این مجله در شمارههای قبلی خود درباره وجود پررنگ رقص در فیلمفارسی مینویسد: «در فواصل فیلم، از آنجا که تهیهکنندگان به عقدههای روحی و جسمی تماشاگر واقف بودند، صحنههای رقص عربی و رقصهای دیگر میگنجانند که رقاصه با خرواری از پی و گوشت، خودی و پر و پایی نشان میداد. این صحنهها بیهیچ رابطهای با قصه فیلم صرفاً بهخاطر تشفّی عقدههای تماشاگر پرداخته شده بود.» [2]

مجله سپید و سیاه نقش رقص را در فیلمفارسی اینگونه روایت میکند: «روزگاری عامل بازار، تهیهکنندگان و کارگردانهای فیلمهای فارسی را وادار میکرد در فیلمهای خود از رقص عربی استفاده کنند. این یکی از راههایی بود که به برگشت سرمایه را نوید میداد. تماشاچیان به این رقص علاقه داشتند؛ زیرا تنها صحنههایی بود که از سکس نصیب داشت و رقاصهها میتوانستند با رقص عربی، قسمتی از پا، شکم و شانه و کمر خود را عریان به معرض نمایش بگذارند. به این مناسبت رفتهرفته رقص عربی، رسم غیر عدول فیلمها شد. در همه فیلمهای فارسی رقاصهها میآمدند و میرقصیدند و با بدن نمایی و حرکات نرم و چالاک خود توجه خوانندگان را به خود جلب میکردند.» [3]
در میان هیاهوی رقص و آواز و مشتزنیهای بیهدف سینمای آبگوشتی که تلاشی بود برای پُر کردن سالنهای سینما و جیب تهیهکنندگان، زمزمههایی از نارضایتی به گوش میرسید. بازیگرانی که نان خود را از همین فیلمها میخوردند، در تلاش بودند تا فاصلهای با این ابتذال ترسیم کنند و منتقدانی که از شور شدن آشِ سکس و خشونت به ستوه آمده بودند، زبان به اعتراض میگشودند.
سینمایی که از هنر تهی باشد و نتواند با لایههای عمیق وجود انسانی ارتباط برقرار کند، ناچار دست به دامن جذابیتهای سطحی خواهد شد تا بازارش را داغ نگه دارد. اما وجدان جمعی جامعه ایرانی بهمرور دریافت که این فرهنگ سینمایی با هویت تاریخی او همخوانی ندارد و به همین سبب اواخر دهه چهل موجی به پا خاست و تلاش کرد صحنه را تا حدی تغییر دهد و از ابتذال خارج سازد.
شاید بتوان گفت سینمای آبگوشتی، بیش از آنکه نمایانگر خواست واقعی مردم باشد، بازتابی از یک «فرصتطلبی تجاری» بود که با نادیده گرفتن ارزشهای فرهنگی و اخلاقی، سعی در کسب سود داشت. بااینحال، این دوران نیز به سر آمد و فرهنگ ایرانی، با نشان دادن واکنش منفی به این جریان، ثابت کرد که جذابیّتهای زودگذر، نمیتواند جایگزین اصالت و عمق شود. درنهایت، سینمای آبگوشتی، اگرچه توانست در مقطعی نبض بازار را در دست بگیرد، اما نتوانست در قلب و ذهن مخاطب، جایگاهی ماندگار کسب کند؛ چراکه فرهنگ زنده، همواره در جستجوی معنا و ارزشهای والاتر است و تن به ابتذال نمیدهد.
پینوشتها
[1] ستاره سینما، 4/9/1357، صفحه 13
[2] ستاره سینما 15/5/1356، صفحه 11
[3] سپیدو سیاه 26/8/1350، صفحه 16