نویسنده: محمدمهدی حسین زاده
بارها و بارها از خیابانهای شهر تهران گذر کردیم و نامهایی را بر پلاک فلزی کوچهها و خیابانها مشاهده کردهایم. اما توجه نداریم اینها فقط یک نام نیستند و پشت هرکدام از این نامها داستانهایی مستور است که اکنون ما وابسته به آنها وابسته است. خیابان نجاتاللهی یکی از آن خیابانهایی است که داستانی خونین را برای ما از یک استاد جوان دانشگاه روایت میکند. شهید کامران نجات اللهی از مبارزین جوان و تحصیلکردهای بود که کمتر نام او بر سر زبان هاست. این روایت ما را با گوشهای از زندگی این شهید آشنا میکند.
این داستان، ما را به دهه 50 و به دانشگاه تهران میبرد. اوضاع آن زمان از این قرار بود که علاوه بر دانشجویان، اساتید دانشگاه نیز همواره تحت کنترل ساواک قرار داشتند و رفتارهای آنان در کلاسهای درس از سوی جاسوسان ساواک کنترل میشد. در سالهای فعالیت ساواک، بسیاری از اساتید به دلیل مخالفت سیاسی با پهلوی از دانشگاه اخراج شده و به اصطلاح تصفیه شدند. از اواخر دهه 1340 روند تصفیه استادان مخالف، شدت گرفت و در دهه 50 افزایش یافت. هم زمان با گسترش حرکتهای مردمی در سالهای 1356-1357 برخورد ساواک با استادان و اعضای هیئت علمی دانشگاهها بیشتر شد و استادان مخالف به عنوان محرک دانشجویان و مردم تحت فشار قرار گرفته و بسیاری اخراج شدند.
اخراج و جریمه برای مخالفان و معترضان مرحله آخر برخورد ساواک نبود. «روز پنجم دی از اواسط صبح اساتید دانشگاه تهران به اعتراض به محاصره نظامی دانشگاهها و بستن آنها بر روی دانشجویان، کارکنان و استادان و همچنین نسبت به سکوت مدیریت فرمایشی و انتصابی دانشگاه در برابر اعمال ضد مردمی رژیم و همکاری با آن و انجامدادن اعمال موهن و خشونتآمیز نسبت به استادان اعتراض کردند و اعلام نمودند تا بازگشایی کامل دانشگاه به حضور خود در این محل ادامه میدهند. به دلیل وزنه اجتماعی اساتید این تحصن برای رژیم سنگین آمد. «جوانها با دست خالی به خیابان آمده بودند شعار میدادند و در همین حال بود که در هر چهار راه به شکلی راه را مسدود میکردند و شعارها را پی میگرفتند. نجات اللهی بعد از ظهر پس از ناهار روی بالکن آمد. او میخواست حرکتهای داخل خیابان را شاهد باشد. ولی همان لحظه صدا برخاست. صدای شلیک گلولهای که ظاهرا از بالا آمده بود. گلوله رعدآسا بر سینه او اصابت می کند و از لگن حاصره خارج میشود. او به خون میغلتد.
استادان پزشک برای نجاتش به تلاش میافتند. به بیمارستان «بیآور» انتقالش میدهند؛ ولی کوششها بینتیجه و بیثمر ماند و استاد جوان به جاودانگی میپیوندد. استادان متحصن این فاجعه را تصادفی نمیدانند و شلیک را عادی تصور نمیکنند. بلکه آن را یک ترور سیاسی میشناسند که با برنامهریزی قبلی به انجام رسیده است.
اما نجات اللهی که بود؟ نجات اللهی استاد جوان و عضو هیئت علمی دانشکده پلی تکنیک تهران، از بنیانگذاران سازمان ملی دانشگاهیان است. او 24 سال پیش -1333- در گروس بیجار در یک خانواده کُرد به دنیا آمد. نجات اللهی در تمامی مدت فعالیتهای سازمان ملی دانشگاهیان یکی از متفکرترین و تشکلدهندهترین اعضای آن بود. او با انتشار نشریه «همبستگی» برای همبستگی دانشگاهیان میکوشید و جز آن با تشکیل جلسات سخنرانی، موقعیت ایران را تشریع می کرد.»[1]

شهادت نجات اللهی موجی در بین دانشجویان معترض راه انداخت و خون آنان را به جوش آورد. عدهای از معترضین پرشور جوان با بندآوردن راهها و شکستن شیشهها و کندن نردهها اعتراض خود را نشان دادند. معترضین پختهتر اما بدون آسیبزدن به اموال عمومی اعتراضشان را بیان کردند. «روز شنبه، تهران و همه شهرهای ایران بخاطر شهادت استاد جوان و دیگر شهدا تعطیل عمومی بود. بسیاری از مردم در خانههایشان ماندند و بسیاری به خیابانها ریختند. هرجا که توانستند و با هرچه توانستند خیابانها را مسدود کردند. شب قبل چندین اتومبیل آتش نشانی، پلیس و ارتش به آتش کشیده شد. در عوض عدهای قربانی شدند و صبح بعد جوانها، دختر و پسر در خیابان آیزنهاور با تمام نیرو صندلیهای سنگین حاشیه خیابان، نردههای دیوار یک باغ و جایگاههای اتوبوس را از جای کندند و در وسط خیابان روی هم انباشتند تا راه بندان ایجاد کنند و بتوانند فریادهایشان را ادامه دهند. در همین شرایط بود که یک دختر و یک پسر جوان در خیابان جمشیدآباد، در کوچهای که همان لحظه به کوچه شهدا خوانده شد به شهادت رسیدند. در این کوچه خون بهزمینریخته را با اجر حصار داده بودند و بر خون گلهای میخک سرخ و سفید نشانده بودند و چند جوان در ابتدای خیابان جمشیدآباد با مردم از مرگ دو جوان میگفتند و رهگذران به کوچه میرفتند و بر خونهای ریختهشده با اندوه و اشک فاتحه میخواندند.»[2]


بالاخره اعتصاب اساتید جواب میدهد و خون شهید به ثمر مینشیند. «از نخستین ساعات بامداد روز شنبه 23 دی ماه گروههای کثیری که اغلب آنها را دانشجویان و دانش آموزان تشکیل میدادند به طرف دانشگاه تهران به حرکت درآمدند و در همان نخستین ساعات بامداد جمعیت انبوهی محوطه داخل و خارج ورزشگاه دانشگاه تهران را اشغال کردند. گروههایی که از خیابانهای اطراف با شعارهای یکسان به طرف دانشگاه میآمدند و به محض رسیدن به ساختمان دانشگاه از دادن شعار خودداری میکردند و در سکوت مطلق با بلندکردن مشتهای گرهکرده حرکت میکردند.
در اجتماع متشکل در دانشگاه که هر لحظه بر تعدادش افزورده میشد حضرت آیت الله طالقانی و آقای دکتر سنجابی رهبر جبهه ملی و آقای سفری عضو هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران و آقای دکتربهشتی نماینده جامعه روحانیت حضور داشتند. قبل از آغاز مراسم بیانیه هایی از طرف روحانیون تهران و سازمان برنامه و بودجه وزارت نیرو، رادیو تلویزیون، دانشگاه آزاد، انرژی اتمی، وزارت کشاورزی، سازمان محیط زیست، کارکنان و نویسندگان مطبوعات و شرکت نفت و بانک مرکزی به عنوان اعلام همبستگی با استادان متحصن سازمان ملی دانشگاهیان قرائت شد. ...در راس ساعت ده مراسم آغاز شد و ابتدا به مناسبت بزرگداشت شهدای وقایع اخیر چون نجات اللهی ها و بدیع زادگان ها و حنیف نژادها یک دقیقه اعلام سکوت شد. سپس حضرت آیت الله طالقانی و آقای دکتر کریم سنجابی و آقای دکتر بهشتی و آقای سفری و گروهی دیگر از سخنرانان بیاناتی در مورد بازگشایی دانشگاه ها و مدارس عالی ایراد کردند. همچنین سخنرانان شکستهشدن تحصن اعضای سازمان ملی دانشگاهیان را که در دبیرخانه دانشگاه تهران متحصن بودند به عموم اعضای این سازمان تبریک گفتند و در مورد پیوند روحانیون با دانشجویان و بازاریان و همگانیشدن تظاهرات سخنرانی ایراد کردند. در متن بیانات سخنان، کرارا به مرگ تاسف بار شهید دکتر نجات اللهی اشاره شد.[3]»

پینوشتها
[1] جوان، 15/10/1357
[2] همان
[3] ناشناس، 29/10/1357