محمدباقر ابراهیمی
در ابتدای جنگ جهانی دوم، به دنبال اتحاد بریتانیا و شوروی و نیاز شوروی به کمکهای ایالات متحده و بریتانیا در جبهههای نبرد، متفقین تصمیم گرفتند از ایران بهعنوان کریدوری برای تأمین نیروهای خود استفاده کنند و بهاینترتیب، نیروهای متفقین در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ مصادف با ۳ شهریور 1320 به ایران حمله کرده و ایران را به اشغال خود درآوردند. ابتدا نیروهای شوروی از شمال و شرق از زمین و هوا به کشور حملهور شدند و سپس نیروهای بریتانیایی نیز از جنوب و غرب حمله کردند و شهرهای سر راه را یکبهیک بهسرعت اشغال کرده و هر دو به سمت تهران حرکت کردند.
مجله «سپید و سیاه» که حوالی کودتای 28 مرداد سال 1332 فعالیت خود را با مدیریت علی بهزادی آغاز کرد، ورود اولین موج گرانی به کشور را از شهریور سال 1320 یعنی همزمان با حضور نیرویهای متفقین در ایران میداند و دراینباره مینویسد:
«بعد از شهریور بیست که نخستین موج گرانی به کشور ما هجوم آورد و قیمت روزنامهها و مجلات به دنبال سایر قیمتها بالا رفت، تا مدتها (روزنامه) اطلاعات به قیمت ده شاهی یعنی نصف سایر نشریات به فروش میرسید و بعد هم که ده شاهی به قیمت تکفروشی اضافه کرد، اعلام نمود؛ چون پنج شاهی آن اضافه است، صرف ساختن بیمارستان خواهد شد و با آنکه موج گرانی خیلی زود آن پنج شاهی را بلعید، معهذا برای اینکه مورد اعتراض قرار نگیرد، آن کار را انجام داد.» [1]
ایران به دنبال حمله متفقین با مشکلات اقتصادی بسیاری روبهرو شد. تورم، دزدی و قحطی نمونهای کوچک از پیامدهای حمله متفقین به ایران بود. نامه شکایت آقای محمود بدر وزیر دارایی، در نخستین روز از تیرماه سال ۱۳۲۱ به نخستوزیر، گواه شرایط سخت مردم ایران در پی تجاوز متفقین است.
سالها از این واقعه گذشت و بیش از سیسال بعد یعنی سال 1353، هنوز گرانیها و مشکلات اقتصادی مهار نشده بود و نشریات مختلف بهصورت مرتب و روزانه، گزارشاتی راجع به گوشهوکنار مشاغل موجود در کشور و سختی معیشت مردم به چاپ میرساندند. مجله «سپید و سیاه» در اردیبهشت سال 53 اینگونه مینویسد:
«این روزها در شهر ما، به هر کجا که قدم بگذارید حرف گوسفند است و گوشت یخزده! به قصابیها که سر میکشید، اغلب کرکره مغازهشان را پایین کشیدهاند و یا قصابها روی صندلی نشستهاند و جدول حل میکنند! این روزها گوسفنددارها در شهر ما از معتبرترین و محترمترین افراد هستند. ... یکی از ثروتمندان مشهور شهر ما، به جنوب شهر رفته بود و گوسفندداران را دیده و با او مذاکره کرده بود که هفتهای دو تا گوسفند برای او ببرد، برای او ذبح کند و کیلویی 25 تومان پول بگیر و ضمناً هر روزی که به آنجا میرود، با صاحبخانه بنشیند و یک بطری ویسکی بهسلامتی یکدیگر بنوشند. حالا مدتهاست که کار این گوسفنددار جنوب شهری، معامله گوسفند با این آقای ثروتمند و دوست و آشناهای اوست و در این دو ماه گذشته او توانسته از خریدوفروش گوسفندها، یک اتومبیل پیکان خریداری کند و حالا با اتومبیل پیکانش گوسفندها را حمل میکند!» [2]
گرانیهای افسارگسیخته و سرسامآور، فارغ از سختکردن معیشت، منجر به مسئلهای مهم میشود و آن این است که برخی صاحبان مشاغل و فروشندگان کالاها، یکشبه رَه صدساله را طی کرده و ثروتمند میشوند. توزیع ثروت میبایست بهصورت پیشبینی شده و با محاسبه صورت گیرد در غیر این صورت توزیع نابرابر، باعث توزیع نابرابرِ درآمد هم خواهد شد و این به سود عدهای خاص است نه تمامی جامعه.
اما گرانی تنها به گوشت بسنده نکرد و مشاغل و کالاها بهصورت زنجیرهوار به هم متصلاند و وقتی اتفاقی ناگوار و تورمی ناگهانی در یکی از کالاها ایجاد میشود، مشاغل مرتبط با آن هم تحتتأثیر آن فضا واقع شده و بهتبع، قیمتها بالا رفته و کسبوکارشان به خطر میافتد. در این باره هم مجله یادشده اینطور مینویسد:
«باید اشاره کنیم که در ماجرای گوشت یخزده، علاوه بر قصابها یک صنف دیگر نیز دچار دردسر و کمکاری و حتی بیکاری است و این صنف جگرکیها و کلهپزها هستند که آنان این روزها با حسرت به گذشته مینگرند زیرا بدین ترتیب این غذای سنتی ایرانیها هم به دنبال آمدن گوشت سرد دارد از بین میرود. یکی از همین جگرکیها میگفت: اگر وضع همینطور پیش برود من ناچارم مغازهام را تعطیل کنم و «بوتیک» راه بیندازم؛ از راه شکم نشد، از راه پوشاک، صنار سه شاهی جمع کنم.» [3]
33333
مجله سپید و سیاه از جمله مجلاتی بود که در مرداد سال 1353 به همراه 63 نشریه دیگر توقیف شد. شاید انتقادات این نشریات نسبت به وضعیت اقتصادی کشور در توقیف آنها بیتأثیر نبوده باشد.
[1]. مجله سپید و سیاه، 8/3/1353
[2]. سپید و سیاه، 18/2/1353
[3]. سپید و سیاه، 18/2/1353