نویسنده: هادی اولاد
عصر امروز با صدای به هم خوردن در حیاط از خواب بیدار شدم، مادرم برای شرکت در روضه به خانهی همسایهمان رفته بود. راستی که چقدر خواب عصر یک روز تابستان زیر باد کولر میچسبد. میان خواب و بیداری و سنگینی پلک ها، صدای پرشدن و روشن شدن سماور را شنیدم و لذت انتظار یک چای خوش طعم هم به آنچه در آن غرق شده بودم اضافه شد.
طبق معمول پس از بیداری، اطرافم دنبال گوشی ام گشتم و آنرا دست گرفتم. در تلگرام داشتم پیام هایم را چک می کردم که مطلب جالبی در یکی از کانال ها دیدم:
«مترسکی به نام مرد»
این چیه؟ مترسکی به نام مرد؟
گوشهی صفحه ای از یک مجلهی قدیمی بود، نوشته های زیرش را هم نخواندم که ببینم برای چه منتشر شده بود. دقیق شدم، بزرگنمایی کردم روی نوشته های آن و سطر به سطر آن را می خواندم...
خاطرهای از خانم راجیه مرآت همسر دکتر اسماعیل مرآت (وزیر فرهنگ و سرپرست دانشجویان ایرانی در اروپا در دوران پهلوی) که برای ریختن ترسش از اینکه بدون چادر مقابل مردان دیگر ظاهر شود دوستان شوهرش توسط او(شوهرش) به خانه آورده می شدند.
... یادم نمی رود که وقتی برای اولین بار چادر از سرم برداشتم شوهرم یکی از دوستانش را که کارمند وزارت خارجه بود به خانه آورد تا مرا با او آشنا کند و من طرز حرف زدن با مردها را یاد بگیرم، مادر شوهرم شروع کرد به مشاجره که: ... حالا کارت به جایی رسیده که می خواهی زنت را به مرد اجنبی نشان بدهی؟ اما شوهرم به ناچار یک ساعت قسم می خورد که او مرد نیست و خواجه است تا آنکه مادرش رضا داد که من پیش او بروم و با هم حرف بزنیم... .[1]
ناخواسته یاد خاطره ای که چند ماه قبل به مناسبت آزادسازی خرمشهر در تلوزیون دیده بودم افتادم، دقیق یادم نبود در اینترنت جستجو کردم:«سه شهید تکاور برای یک جسد دختر». بله ماجرا همان بود که شنیده بودم از قول رضا خدری یکی از خبرنگاران دوران دفاع مقدس. او چنین نقل می کند:
فردای روزی که دشمن بعثی خرمشهر را گرفت، جسد بیجان و عریان دختر خرمشهری را به تیرک بلندی بستند و آن طرف کارون مقابل چشمهای رزمندههای ایرانی گذاشتند. رگ غیرت رزمندههای دلیر ایرانی به جوش آمد و تکاورهای نیروی زمینی ارتش سه تا شهید دادند تا بالاخره جسد آن دختر را پایین آوردند و به خاک سپردند.[2]
دیگه چای آماده شده بود و مادرم با یه قوری و دوتا استکان کنارم نشست... زیر باد کولر چایی خودن هم خوب می چسبد...
-------------------------------------------------------
پینوشتها
[1] . فیش شماره 24940
[2] . https://www.mashreghnews.ir/news/358722/