ورود جوامع بشری به دوران مدرن درعین راحتکردن زندگی بشر، موجب مشکلات و گسستهای فرهنگی فراوانی شده است. تعارض سبک زندگی والدین سنتی و فرزندانی که زندگی مدرن را انتخاب کردهاند و مصرفگرایی و اصالت تلذّذ مادی، مصادیقی از این مشکلات هستند.
دوران پهلوی اول نقطۀ عطف تجددگرایی و مدرنیزاسیون و رضاشاه را میتوان بهجهت اجرای قوانینی نظیر کشف حجاب، نماد افراطگرایی در گذر از سنت به مدرنیته دانست.
دهۀ 50 مصادف با آغاز سرمایهداری پستمدرن است و طبقۀ متوسط جامع سعی بر الگوپذیری تماموکمال از غرب در جهت تجددگرایی را داشته. علیرغم این، جریانی بهنام "بازگشت به خویشتن" در افکار پهلوی دوم پدید آمد که در همین راستا محمدرضا پهلوی یک فیلسوف سنتگرا بنام "سید حسین نصر" را در دفتر فرح دیبا میگمارد. در این میان نیز جرائد و اربابان قلم درصدد نقد سبک زندگی در دروان پستمدرن، غربگرایی افراطی و بهتبع آن وضعیت فرهنگی کشور بودند.
یکی از انتقادها که در نشریه "فردوسی" به قلم محسن زرگریان با عنوان «سلوکی با نابسامانی و مروری در اغتشاش فرهنگی» منتشر شده که وضعیت فرهنگی دهه 50 را نقد کرده است. این یادداشت نکات بسیار جالبی از تب آموختن زبان انگلیسی تا دلالی خودرو توسط قشر کارمند و مصرفزدگی جامعه متوسط ایرانی در پرتو مدرنیسم را در خود گنجانده و بهخوبی اغتشاش فرهنگی آن دوران را مورد نقد قرار میدهد.
محسن زرگریان کلاسهای آموزش انگلیسی را بهمثابه علفهای هرز میداند که طبقۀ متوسط تنها به دلیل فخرفروشی و کلاس کار خود به دنبال یادگیری زبان خارجه است وی در این باره میگوید:
«به یاد داریم که چگونه مثل علف هرز کلاسهای آموزش زبان انگلیسی در گوشهوکنار این شهر یا این کشور از زمین برآورد. همه میخواستند زبان انگلیسی بیاموزند بیآنکه حتی بلد باشند یک جمله صحیح فارسی ادا کنند. اینجا یادگیری زبان نه فقط نفی نمیشود؛ بلکه تأیید نیز میگردد؛ ولی هنگامیکه فرد یا افراد هنوز نمیداند و نمیدانند که گذشته فرهنگی و ادبی کشور خودش چگونه بوده است چنان به خود اجازه میدهد که به یادگیری زبان انگلیسی بپردازد. در این باب سوء تعبیر نشود. مقصود نگارنده آن نیست که در بدو امر از آثار «ابوسلیک گرگانی و فیروز مشرقی و ابوشکور بلخی شروع کنند بدانند که «آهو در دشت چگونه دوزا یاروزا؟» تا برسند به آثار نیما و شعرا و نویسندگان پس از وی؛ بلکه حداقل چندسطر یا چندصفحه از آثار ادبی ادبا و شعرا و نویسندگان فارسیزبان بخوانند و سپس با داشتن این حداقل زمینة ادبی در پی خواندن آثار «شکسپیر و لرد بایرون» برآیند. یادگیری زبان انگلیسی اگر حداقل برای ادامه تحصیلات در خارج از کشور بهکار نیاید برای گروهی وسیلهای برای تفاخر بود که کلاسورهای کلاسهای زبان را طوری دست گیرند که جلد زرکوب آن دقیقاً برابر دیدگان روندگان و آیندگان قرار گیرد.»
زرگریان تصریحاً مصرفزدگی و غربگرایی افراطیِ طبقۀ متوسط را با قلمی تندوتیز مورد نقد جدی قرار میدهد و کسانی که به دنبال یادگیری بدون هدف و توجیه منطقی زبان خارجی هستند را افرادی سطحی قلمداد میکند که حتی بلد نیستند یک جمله صحیح فارسی بیان نمایند!
همانطور که میدانید با گسترش ارتباطات و در صدر آن شبکههای اجتماعی و اینترنت، جامعۀ ایرانی بیشتر از هر زمانی مورد هجمه فرهنگی غرب و استکبار جهانی قرار دارد.
بهراستی اگر نگارنده امروز دستبهقلم شود و بخواهد اغتشاش فرهنگی جامعه کنونی را نقد کند و در مورد نوکیسهگانی که به سرطان غربزدگی دچار هستند بنویسد، چه خواهد نوشت؟
امروز عظیمترین مغزشویی ذهنی و سیستماتیکترین سانسورهای تاریخ در شبکههای اجتماعی که توسط غرب طراحی شده است در جریان است. این هجمۀ فرهنگی خسارتبار بیبدیل و اثرات آن هم عجیب است!
احتمالاً ویدئوی وایرال شده در روزهای اخیر از یک جوان دانشجو که پرچم منقش آمریکا در روزی زمین را بوسیده و میگوید این پرچم آزادی است را مشاهده کردهاید؟!
بهراستی چرا یک جوان ایرانی پرچم کشوری که نیمقرن به وطن و سرزمین مادریاش ظلم و او را تحریم اقتصادی کرده ارج نهد و بر آن بوسه زند؟ این سندروم مبتذل دیگر از جنس تفاخر به زبان خارجی نیست و گویا ما با افرادی مواجه هستیم که از فرط غربگرایی دچار سندروم استکهلم[1] و سرطان غربزدگی شدهاند.
محسن زرگریان در مقدمه نگارش خود با امیدواری بیان کرده است که جامعۀ ایرانی همواره در سختترین شرایط خود را بازسازی فرهنگی کرده و به اعتلاء و شکوه رسیده است.
«اگر بخواهیم به تاریخ توجه داشته باشیم میبینیم که ملت ایران سالها و قرنها ادوار پرفراز و نشیبی را سپری کرده است. از ابتدائی که نژاد «آریا» وارد فلات ایران شد و تشکیل شهرنشینی و حکومت داد و برای خود مدنیتی ایجاد کرد تاکنون همواره در ستیز بوده است؛ چه با عوامل طبیعی نظیر سیل و زلزله و گاه طوفان و چه عوامل برونمرزی چون حمله یونانیان و رومیان و هیاطله و اعراب و چنگیزیان و افاغنه و چه عوامل درونمرزی مانند شورشها و اغتشاشات افراد وابسته به غیر... بااینوصف میبینیم که پیوسته این مردم پس از یک سقوط و افول نزدیک به زوال ناگاه به خود آمده و با یک قیام اصیل رخشندگی و اعتلای سابق خویش را مجدداً به دست آوردهاند. از حملۀ اسکندر تا استعمار عرب و هجوم مغول تا شکست افتضاحآمیز برابر افغانها، درهرحال باز هم ایران و ایرانی پای بر جا باقیمانده و خواهناخواه باقی خواهد ماند و اصالت خویش را نیز حفظ کرده و میکند» [2]
در عصر کنونی نیز باید گفت در ناامیدی بسی امید است! آری دشمنان ایرانزمین ابزار و قدرت چشمگیری را در اختیار دارند؛ اما ملت ایران قطعاً از آنها قویتر است و این قوت را در دوران مختلف تاریخی به اثبات رسانده. برای مثال زمانی که کشورمان از چهارگوشه در اشغال نظامی دولتهای خارجی بود، شاهعباس کبیر باکیاست خود و اتکا به پتانسیل مذهب تشیع توانست پرتغالی را از جنوب، عثمانیها را از غرب و شمال غرب و ازبکان را از خراسان اخراج کند و کشور را به اوج قدرت خود برگرداند.
پابرجا بودن ایران و ایرانی در جنگ تحمیلی رژیم بعثی نیز به اثبات رسید. قطعاً فرهنگ ناب ایرانی در این پیروزی و مقاومت نقش بسیار مهمی را ایفا کرده است و علیرغم اینکه تمام دنیا و دلارهای نفتی حامی صدام متجاوز بودند؛ اما مردم ایران با اتحاد و اتکا به هژمونی مذهب اجازه ندادند حتی یک وجب از خاک مقدس کشورمان به دست دشمن بعثی بماند.
در نتیجه امروز نیز که جامعه بهواسطه فضای مجازی دچار خسران شده و ناتوی فرهنگی بر اذهان برخی از جوانان غلبه پیدا کرده نباید دست از مبارزه و تلاش کشید و بهمانند سلف خویش که در سختترین شرایط، ایران را حفظ کرده و برای حفظ دین و خاک این مردمان از جانشان گذشتند، از هیچ تلاشی دریغ نکرد.
[1] پدیدهای روانی است که در آن گروگان نسبت به گروگانگیر حس همدلی، همدردی و وفاداری پیدا میکند و در مواقعی این حس وفاداری تا جایی است که از کسی که جان، مال و آزادیاش را تهدید کرده، دفاع و با اختیار و علاقه خودش را تسلیم او میکند.
[2] محسن زرگریان نشریه فردوسی
نویسنده: محمدجواد امینی