نویسنده: محمدمهدی حسینزاده
هیچگاه امر و نهی مستقیم در فرهنگسازی توسط رسانهها اثر مثبت نداشته و همیشه مخاطب را به موضعگیری واداشته است لذا رسانهها از ترفندهای تاثیرگذاری غیرمستقیم برای همراه کردن مخاطب استفاده میکنند تا گارد او نسبت به مطلب باز شده و احساس کند چیزی به او تحمیل نمیشود بلکه او خودش در حال تحلیل و پذیرش مطلب است.
بر این اساس وقتی سخن از الگوسازی رسانهای میشود نباید انتظار داشت مجلهای به دفاع مستقیم از روابط آزاد بپردازد و روابط مشروع را به عیان بکوبد بلکه با استفاده از روشهای غیرمستقیم احساس او را بر میانگیزند. یکی از روشهای غیرمستقیم، نشر نامههایی است که نویسنده، روایت زندگی خود را به شیوهای بیان میکند که خودش اهل منطق و صاحب حق و هر کسی که مخالف او باشد متعصب معرفی میشود. وقتی یک نوجوان از چالشهایش با خانواده و علاقهاش به روابط آزاد بنویسد و همه کاسه کوزهها را بر سر سنّت بشکند، خواننده نوجوان چه حسی پیدا میکند؟ اولین حسیکه به خواننده دست میدهد حس همدردی است؛ چرا که نویسنده و خواننده بهخاطر قرابت سنی، در چالشها مشترکند.
مجله زن روز در یکی از شمارههای خود نامه دختری را منتشر میکند که به خانواده خویش اعتراض میکند که این چه سبکی است که پدر و مادرم مرا وادار به دروغگویی میکنند؟ چرا آنها با روی گشاده رابطه من با دوست پسرم را پذیرا نیستند که مجبور شوم آن روابطم را پنهان کنم؟
این دختر روابط و علایق خویش را مسلم و منطقی پنداشته و تقصیر پنهانکاری و دروغگوییاش را به گردن پدر و مادرش که طبق این روایت البته بیتقصیر هم نیستند، میگذارد و به مخاطب القا میکند که روشی که در پیش گرفته است صحیح و عقلایی است. این نامه به خودی خود اهمیت چندانی ندارد اما وقتی در یک مجله رسمی به چاپ میرسد یک کنش رسانهای هدفمند به حساب میآید. او در قسمتی از نامه پیشنهاد دوستش جهت رفتن نزد پسرهای ایتالیایی را اینگونه مطرح میکند:« دسته ارکست جانی مرکب از شش نفر است. همهشان ایتالیایی هستند. چه پسرهایی! چه خوشمشربهایی! آدم حظ میکند با آنها معاشرت داشته باشد، چه رفتار خوبی دارند. هر روز در راه برگشتن از مدرسه به خانه سری به آنها میزنم. نزدیک یک ساعت نزد آنها میمانم. موزیک هست و همه چیز هم هست. پسرهای جالبی هستند میخواهی با آنها آشنا بشوی؟ پشیمان نمیشوی. آنها خیلی خوب هستند. مردهای ایتالیایی تو دنیا به ظرافت و اهل حال بودن مشهورند، میآیی؟ میگویم اگر عصر دیر بروم به خانه مادرم دعوا میکند و پدرم غرولند راه میاندازد. هزار جور از من سوال میکنند و جواب میخواهند. دیگر از دست آنها خسته شدم!
... بالاخره نگفتی امشب میآیی به سراغ دار و دسته جانی یا نه؟ اگر نمیخواهی بیایی همین حالا بگو تا کس دیگری را پیدا کنم. آنها میخواهند با چندتا دختر دوست شوند. گفتم: حالا نمیتوانم پاسخ درستی بدهم اول باید یک دروغ تازه و قابل باور برای مامان اختراع کنم و بعد تصمیم بگیرم. فعلا باشد تا بعد.» نویسنده به جای آنکه سبب دروغگویی را منکری که قصد انجام آن را دارد معرفی کند، عدم پذیرش این منکر از طرف خانواده را دلیل دروغگویی معرفی میکند. او در ادامه میگوید:« این مثال هایی را که برایتان آوردم واقعیتهای انکار ناپذیر از نسل دختران جوان امروزی هستند، حالا چرا باید این واقعیت ها با دروغگویی و فریب کاری توام باشد نمیدانم»
او در پایان به رابطه خود اعتراف میکند و خانواده ها را به سبب نفهمیدن فواید رابطه قبل از ازدواج متهم میکند:« راستی یک مطلب را میخواستم به شما اعتراف کنم حالا چند هفتهای است که بعد از یک دنیا تشویش و اضطراب، با جوانی به نام مسعود آشنا شدهام... خیلی دلم میخواست میتوانستم درباره مسعود با مادرم حرف بزنم و از او نظرخواهی کنم و حتی او را به خانه ببرم و با آنها آشنا کنم اما میدانم این کار غیر ممکن است» چرا غیر ممکن است؟ آیا او نمیتوانست مسعود را با خانواده مرتبط کند و بعد از تایید خانواده و احراز اینکه او قصد ازدواج دارد، با او در تماس باشد؟ آیا این غیر ممکن است؟ پس چطور بسیاری از دختران مقید با وجود خانوادههای سختگیر چنین کردند؟ درحقیقت انتشار نامههایی که دارای این دوگانهسازیهای پوشالی هستند، مسیری را به مخاطب معرفی میکند که مورد پسند سبک زندگی غربی است. البته نقش رفتار های غلط خانوادهها را نمیتوان نادیده گرفت اما به هیچ وجه توجیهی برای روابط نامشروع نخواهد بود.