نویسنده: محمدمهدی حسینزاده
جایگاه زنان در سینمای ایران همواره بحثی داغ و پرچالش بوده و نظرات متفاوتی در اینباره مطرح شده است.
اینکه بستر حضور زنان در سینمای پیش از انقلاب و نقشهای آنان در فیلمها چگونه بوده، بزنگاهی است که میتواند ما را در فهم جایگاهی که در سینما داشتهاند راهنمایی کند.
پس از افزایش انتقادات جامعه از به انحراف کشیده شدن دخترانِ شیفته سینما و بازیگری، مجله «ستارهسینما» در تحلیل این موضوع برآمده و خواست توپ را در زمین زنانی که در سینما کار میکنند بیندازد و اینگونه برچسب انحراف را از پیشانی سینما بردارد: «ستاره سینما به عنوان یک نشریه هنری وظیفه خود میداند که این مسئله را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد که آیا این سینماست که آن دختر را به محله بدنام کشانیده است یا راه غلطی که آن عاشق سینما، برای رسیدن به معشوقش در پیش گرفته است؟»[1]
او در میانه یادداشت با لحنی تند مینویسد: «از سینما میگفتیم از سینمایی که گروهی با عشق واهی به سراغش آمدند و بعد از مدتی کوتاه، سر از خرابخانه شهر درآوردند. عجب عشقی! و هنوز هم که هنوز است است این عشق ابلهانه را در جمجمههای بیفرهنگشان میبینی، چون هر کدامشان با کار طاقتفرسایی که به قول خودشان در آن قلعه بزرگ انجام میدهند، جوابگوی حاجتهای جسمانی دهها مرد هستند!»[2]
او عرضه جنسی و تامین حاجتهای جسمانی مردان را مسخره میکند اما وقتی به سکس در سینما میرسد گویی که آب از دهانش راه افتاده مینویسد:« گرچه برابر این شیرزنان سینما داشتهایم و داریم بمب جاذبه جنسی را، موخرمایی شوهردزد سینما را و غزالچشمان و برهنگان مردافکن را »[3]
او میبایست جواب این تناقض آشکار را بدهد که چطور تامین حاجت جنسی مردان توسط زنان زیباروی در خارج از سینما قبیح و مستحق تمسخر است و در سینما یک هنر و مستحق تشویق؟ اینکار توسط زنان در خارج از سینما به بدنامی شهرت پیدا میکند و در سینما به نیکنامی مطرح میشود.
این دفاعیه چنان یکطرفه نوشته میشود که در شماره بعدی، یکی از زنانی که به عشق سینما از محله بدنام سربرآورد در اعتراض به این یادداشت این چنین می نویسد:« آقای سردبیرعزیز! من از سینما به محله بدنام آمدهام. این را واقعا جدی میگویم. زن شوهرداری بودم که به توصیه یکی از دوستان خانوادگی به سینما آمدم. سواد هم به اندازه خودم دارم . ای بفهمی نفهمی شعور اجتماعیم بد نیست؛ ولی خوب بعضی از آدمهایی که توی سینما کار میکنند مرا به این روز انداختند. از شوهرم جدا شدم! چون شوهر، سدی بود بزرگ در سر راه معروف شدن زنهایی مثل من! باور کنید آقا اصلا جوانی که متصدی کارگزاردن پروژکتورها بود، یا کارگری که موظف بود دوربین، سه پایه و وسایل فیلمبرداری را از این طرف به آن طرف بکشاند، به محض اینکه چشمشان به من می افتاد و میفهمیدند که تازه وارد کار سینما شدهام، آنقدر از اندام و چهره و خصوصیاتی بسیار زیبا که اصلا در من نبود تعریف میکردند که کمکم داشت امر بر خود من هم مشتبه میشد که مبادا واقعا راست می گویند.[4]»
آغاز ورود این زن به سینما به بهای طلاق از همسر برای کنار گذاشتن مانع و سدّ معروفیت همراه شد که این جدایی از کیان خانواده از طرفی و از طرف دیگر توجه غیرمتعارف عوامل فیلم به ظاهرش اگرچه شاید در ابتدا مساله مهمی تلقی نشود اما در ادامه باعث میشود سر از جای دیگری برآورد. او در روایت وضعیت خود مینویسد:« ما چهار نفر هستیم که متصدی یکی از بارهای شبانهی تهرانیم. میدانید زن های خوشنام هرگز پشت بار انجام وظیفه نمیکنند! اما در مورد اینکه سینما را مظلوم و معصوم نشان دادهاید، خیلی ناراحتم کرده است. شما باید بر این امر پابرجا باشید که تمام آدمهایی که در سینما فعالیت دارند پاک و منزه هستند و هرگز بدنام و بدکاره در آن وجود ندارد! چون نویسنده آن نوشته است: اگر دختری به عشق سینما، سر از محله بدنام در میآورد، گناه سینما نیست.»[5]
این زن که از بیانصافی نویسنده نسبت به نادیده انگاشتن تاثیر منفی جریان سینمایی بر نابود کردن عفت زنان، بسیار ناراحت است، اینطور ادامه میدهد: «گویا نخوانده یا فراموش کردهاید که یکی دو هفته پیش، توی مجله خودتان، توی مطلب «خاطرات یک سینمایینویس قدیمی» چه اشاره قشنگی به چند تن از مشهورترین ستارگان وقت کردهاید که با هنرپیشه مشهور هندی آقای راج کاپور چه کردند؟ باور کنید من که بدنام و بدکاره هستم از خواندن آن ها خجالت کشیدم»[6]
این متن سرگذشت زنی است که فریب چهرهی زیبایی که رسانهها از سینما و بازیگری تبلیغ کردهاند را خورده و گمان کرده سینما برایش فرش قرمز پهن خواهد کرد و با زبان تکریم از زنان استقبال مینماید اما بیانصافی است که نگوییم در بسیاری از مواقع سینما روی خوش به زنان نشان داده و آغوشش را به پهنای شرق و غرب برای زنان زیباروی باز کرد اما این روی خوش از آن هر کسی نمیشد و تنها نصیب زنی میگشت که بدن و عشوه های خود را به فیلم بفروشد چرا که فیلمفارسی برای فروش بیشتر به جذابیت ظاهری، عشوه و رقص زنان احتیاج دارد. مویّد این ادعا تحلیلی از وضعیت سینمای ایران در همین مجله است:
«زن در سینمای ایرانی همیشه عنصری عاری از ابعاد انسانی و در تمامی فصول این سینما عاملی در حد اندازه یک عروسک خیمهشببازی و تصویری بدون هویت بوده است. زنهای سینمای ایرانی در اکثریت موارد، مجسمههایی گوشتآلود و متحرکی بودهاند که در زاویهای مشخص در چارچوب تصاویر سینمایی، ماهیتی غیر انسانی و در خدمت صحنهآرایی و زرقوبرق ظواهر داستانهای سینمایی، داشتهاند. زن در سینمای ایرانی، موجود عجیب و در عین حال یک نواختی است که درخدمت پیشبرد حوادث داستان فیلم میرقصد، آواز میخواند و در قالب مواقع به بهانههای سطحی و کودکانه لخت میشود. و در سالهای اخیر به دلیل کند شدن قیچی سانسورچیان، توقعات رو به افزایش جمعیت تماشاگر، تصاویری رختهخوابی از عشق بازی های آنچنانی زنان، قالب و مشخصه جدیدی از عامل زن در سینمای ایرانی دست داده است.»[7]
-------------------------------------------------------
پینوشتها
[1]. 27/3/1357ستاره سینما
.[2] همان
[3] . همان
[4] 3/4/1357مجله ستاره سینما
[5] همان
[6] همان
[7] 17/4/1357 ستاره سینما