نویسنده: محمدمهدی حسین زاده
از زبان فرنگرفتهها حتی نرفتهها حرفهای زیادی درباره زنان غربی شنیده بودیم که در فیلمهای خارجی در ژانرهای مختلف به نمایش درآمده بود. با آمدن اینستاگرام و مواجهه مستقیم با صفحات چهرههای مطرح، این ذهنیت چندبرابر پر رنگ شد. اگر این تصویر را بخواهیم تبدیل به واژه کنیم، خلاصه در این کلمات خواهد شد: زن اروپایی یعنی رقص یعنی خلق صحنههای جذاب جنسی با بدن و اندامهای ورزیده. زن اروپایی یعنی چشمان آبی و چهره بور روشن مثل نور. زن اروپایی یعنی آزادی و رهایی یعنی الگوی مناسب برای زنان ایرانی.
این سکانسی از زندگی زنان غربی است که به ظاهر برای بعضی جذاب هم هست و آینده زنان مدرن را به ما نشان میدهد، اما جای این پرسش است که این گزارهها چه بهرهای از واقعیت دارند؟ و آیا پیشرفت غرب میراث این زنان است یا ثمره سبک زندگی دیگری از زندگی زنان غربی؟
کشف حجاب به بهانه پیشرفت زن ایرانی و اجتماعی شدن او انجام گرفت اما به راستی چه ارتباطی بین بیحجابی و پیشرفت دارد؟ به نظرم همان ارتباطی که بین پریدن کلاغ و طلوع خورشید میتواند وجود داشته باشد. مگر همیشه تاریخ، پیشرفت نتیجه تلاش و علماندوزی نبوده چطور دهه بیست تعویض لباس به سبک زنان اروپایی معیار پیشرفت و توسعه شد؟ فکاهی تاریخی ما این است که برای پیشرفته شدن مثل کودکان ادای بزرگان را درآوردیم و شخصیتهایی را بازی کردیم که آن نبودیم درحالی که غرب رشد چشمگیرش را مرهون این دسته از زنان برهنه و رها نیست. آنها را در چشم ما ویترین کردهاند تا مسیر اشتباه را به ما نشان دهند و خود یکهتاز در عرصههای مختلف باشند. توسعه غرب مرهون تلاش زنانی است که تمام فصول زندگی خود را فدای علم و حل مساله جامعه خود کردند اما غربگرایان به نفعشان نیست که از این زنان اروپایی برای ما بگویند و به قول شریعتی این الگوهای اروپایی که مدام به زنان ایرانی معرفی میشوند مونتاژ داخلی و دستساز خودمان هستند:
« بعضی از زن های اروپایی هستند که ما حق شناختشان را داریم و باید همیشه همانها را بشناسیم آنهایی را که فیلمها و مجلهها و تلویزیونها و رمانهای جنسی نویسندگان جنسی به ما نشان میدهند و به عنوان تیپ کلی زن اروپایی به ما میشناسانند! حق نداریم که دختر اروپایی را بشناسیم که از شانزده سالگی به صحرای نوبی به آفریقا، به صحرای الجزایر و استرالیا میرود و تمام عمرش را در آن محیطهای وحشت و خطر و بیماری و مرگ و قبائل وحشی میگذراند و شب و روز در جوانی و کمال و پیری درباره امواجی که از شاخکهای مورچه فرستاده میشود و شاخکهای دیگر آن امواج را میگیرند، کار میکند و چون عمر را به پایان میبرد، دخترش فکر و کارش را دنبال میکند و نسل دوم زن اروپایی در پنجاه سالگی به فرانسه باز میگردد و در دانشگاه میگوید:« من سخن گفتن مورچهها را کشف کردهام و بعضی از علائم مکالمه او را یافتهام» حق نداریم «مادام گواشن» را بشناسیم که تمام عمر را صرف کرد تا ریشه افکار و مسائل فلسفی حکمت بوعلی و ابن رشد و ملاصدرا و حاجی سبزواری را در فلسفه یونان و آثار ارسطو و دیگران پیدا کرد و باهم مقایسه نمود و آنچه را حکمای ما از آنها گرفتهاند نشان داد و آنچه بد فهمیدهاند و بد ترجمه کردهاند در طی هزار سال تمدن اسلامی، تصحیح نمود. حق نداریم «مادام دولای ویدای» ایتالیایی را بشناسیم که یک کارش تصحیح و تکمیل کتاب نفسیات بوعلیسینا است از روی نسخه نفس رساله ارسطو در زمان یونانی قدیم... حق نداریم «مادام کوری» را بشناسیم که کاشف کوانتوم و رادیواکتیو است. یا «مادام رزاس دولاشپل» را که بیش از همه علمای اسلام و حتی همه شیعیان و کبادهکشان فعلی ولایت علی و مدعیان معارف علوی او یک دختر زیبای آزاد و مرفه سوئدی نژاد با دوری از جو فرهنگی اسلامی و زمینه تربیتی و اعتقادی شیعی، از آغاز جوانی زندگیش را وقف شناخت آن روحی کرد که در اندام اسلام مجهول ماند و در پی بردن به مردی که در زیر کینههای دشمن و حیلههای منافق و مدح و ثنای شاعرانه و بیمعنای دوست پنهان شده است. درستترین خطوط سیمای علی، لطیفترین موجهای روح و ابعاد احساس و بلندترین پرش های اندیشه او را یافت و رنجها و تنهاییها و شکستها و هراسها و نیازهای او را برای نخستینبار احساس کرد و نه تنها علیِ احد و بدر و حنین که علی محراب و شب و چاههای پیرامون مدینه را نیز پیدا کرد و نهج البلاغه او را که مسلمانان تنها مستحبات ادبی آن را به تصحیح محمد عبده مفتی اعظم اهل تسنن دارند و اهل تشیع علی تنها سخنان جواد فاضل منسوب به علی را و یا ترجمه فیض را که درست است اما باید به کمک متن عربی خواند و این دختر کافر جهنمی بود و هم آنچه علی به قلم آورده است پراکنده در این کتاب و یا دفتر و یا بیشتر نسخههای خطی پنهان اینجا و آنجا همه را گرد آورد و خواند و ترجمه و تفسیر کرد و زیباترین و عمیقترین نوشتههایی را که درباره کسی، از یک قلم جاری شده است درباره علی نوشت و اکنون چهل و دو سال است سر از اندیشه و تامل درباره او و کار تحقیق و شناخت او برنگرفته است. ما حق نداریم که «آنجلا» آن دختر آمریکایی یا آن دختر ایرلندی را که دو ملت اسیر، چه میگویم؟ همه مردم آزاده جهان و تمام بشریت مجروح و محکوم تبعیض و ستم و استعمار چشم به آنان دوختهاند را بشناسیم.»[1]
-------------------------------------------------------
[1] 18/11/1357