حسین یگانه
در بین هزاران شایعه که بسیاری از آنها رنگی از واقعیت نداشته و ندارد، شایعهای بود که در سال 50 به بعد، در میان مردم شهر بسیار چرخید؛ ماجرای دختری بلوند به اسم «طلا».
«گیلدا آزاد» دختر موطلایی و بلندقد با چشمان سبز، در سن 19 سالگی وارد رابطهای خاص شده بود که به زعم خود، او را نسبت به همسنوسالانش متمایز میکرد؛ رابطه با شخص پادشاه. و این درست زمانی بود که شاه در سن 52 سالگی از مجموع همسرانش، پنج فرزند داشت.
گیلدا، فرزند یکی از افسران نیروی هوایی[1] بود و خالهاش نیز در سِمت معاونت وزارت کشور اشتغال داشت[2]؛ خانواده او در میان اهل سیاست، شناخته شده بود.
اولین ملاقاتِ پادشاه با گیلدا، در منزل اسدالله علم که خود سبب آشنایی آنها با هم بود، صورت گرفت.[3]
در این ضیافت مجلل که به بهانه آشنا کردن شاه با این دختر جوان ترتیب داده شده بود، گیلدا بیخبر از همه جا، «حتی تصورش را نمیکرد در مجلس مهمانی با شاه از نزدیک روبرو شود، حالا خود را در آغوش شاه در حال رقص میدید؛ همچون گنجشکی در چنگال یک باز شکاری.»[4]
به گفته ساواک، طلا، شرح این ملاقاتها را برای خودنمایی نزد دوستانش بازگو میکرده؛ به نحوی که دست کم یک بار به شهادت وزیر دربار، او را احضار کردند و به او اخطار داده شد که حق ندارد این همه حرف بزند.[5]
با این وجود، این ملاقاتها باز هم ادامه پیدا میکند تا جایی که باعث بروز مشکلاتی در روابط شاه و مادرش با شهبانو میشود؛ موضوعی که گزارشهای ساواک نیز آن را تأیید میکند.[6]
با جدیتر شدن موضوع، «فرح که تا آن موقع تصور میکرد، طلا آب روان است و او سنگ ته جو، یک باره متوجه شد که همه درباریان به امید آنکه طلا ملکه شود او را ترک کرده به طرف طلا رفته اند!»[7]؛ پس در یک ملاقات حضوری با عَلم در دفتر کار خود، وزیر دربار را به لقب «جاکشی» مفتخر کرد و با «کتککاری» و «پرتکردن وسایل» او را از دفتر خود بیرون راند.[8]
اینجا بود که خبر برخورد فرح با علم و ارتباط شاه با طلا به بیرون درز کرد و اسباب رسوایی دربار را فراهم نمود.
بعد از انقلاب که اسناد ساواک منتشر شد و حرفها و خاطرات افراد از جمله خاطرات اسدالله علم به چاپ رسید، معلوم شد که این ماجرا برخلاف تصور خیلیها شایعه نبوده و حقیقت داشته است.
سرانجام در سال 52 خبر ازدواج طلا با فردی به نام قاسم زرین در مجلات آن روز منتشر میشود[9] تا غیرمستقیم به نقلقولهای راست و دروغ درباره رابطه شاه با طلا پایان دهد. ماجرای ازدواجی که خود، حکایتی دیگر دارد که در یادداشتی مجزا به آن پرداخته خواهد شد.
[1] سرلشکر آزاد، یکی از افسران نیروی هوایی اصفهان