نویسنده: محمدمهدیحسینزاده
دوران پرالتهاب نوجوانی را که گذراندم احساس خاصی تمام وجودم را فراگرفت و یک علامت سوال بزرگ در مقابل من کاشت. درخواستی که از عمق جان از من مطالبه میشد و من متاسفانه آن را آنچنان که باید درخود نمیافتم چه برسد به آن که بتوانم ارتقائش هم بدهم دوست داشتم چنان بنّایی ماهر میساختمش؛ اما چون بنّای خوبی هم نبودم تلاش کردم به کناری بایستم و از دست آنانی که توانسته بودند آجر به آجر بالا بیایند و این نیاز را به خوبی تامین کنند، نگاه کنم. این نیاز با هویت من در ارتباط مستقیم بود در حقیقت من در پی پیداکردن و ساختن هویت خود برآمده بودم. این نیاز هنگام مشاهده فیلمهای قهرمانمحور هالیوودی به خوبی تامین میشد و تا مدتی انرژی میگرفتم؛ اما وقتی به واقعی نبودن شخصیتها و نمایشی بودن تک تک لحظات فیلم فکر میکردم در یک آن تمام آنچه با او زندگی میکردم فرومیریخت و من باز هم تنها میماندم.
ناچارا به اینسو و آنسو در جستجوی او میدویدم اما نمیجستمش تا آنکه کسی را یافتم که خود را یافته بود و چه زیبا وجود او قد کشیده و کامل شده بود. من خودی که میخواستم را در او دیدم.داشتن الگویی که در من انگیزه حرکت و تغییر ایجاد کرده و راهنمایم باشد تا من را از آنچه هستم به آنچه باید بشوم مجاب کند.
بعدها متوجه شدم این نیاز همه انسانها و جوامع بشری است. انسانها آنگاه که قهرمانی داشته باشند آرمان خود را در او مییابند و بیآنکه اراده کنند بین هویت خود و قهرمانش، ارتباط معنایی برقرار میشود و یک«ما»ی حقیقی مشترک شکل میگیرد. این «ما»ی وحدتبخش در رشد و یا تضعیف «هویت»های متکثر بسیار موثر است. هویتساز و یا هویتسوز است. تو را به آسمان هدایت میکند یا آنکه به قعر چاه سقوط میدهد و هیچگاه خنثی و ساکت نیست اگرچه نمیتوان مستقیم او را دید و نه از او حرفی شنید اما حضوری بسیار فعال و تاثیرگذار دارد.
هر کسی باید ببیند با چه کسی و چه کسانی «هویت مشترک» تشکیل داده است و ارتباط معنایی برقرار نموده و هویتی مشترک ساخته و از او تغذیه میکند. بیچاره آن کسی که در هویت اشتراکی او یک قهرمان و الگوی متعالی وجود ندارد که الهامبخش، امیدآفرین و رشددهنده باشد. کسی که برای دیگران منبع تزریق انگیزه بوده و سطح «هویت جمعی» را ارتقا دهد. و بدبختتر آن که با پایینتر از خودش هویت مشترک ساخته است و به جای بالاکشیدن دیگران خود پایین کشیده میشود.
من با چه کسانی «ما» شدم؟
با آن کسی که هدفی بالاتر از زندگی داشت و درحالی که امکان انتخابهای بینظیری جلوی روی او قرار گرفته بود هرگز از آن هدف والا دست نکشید. او برای من نماد انسان است شاید بگویید که همه انسانند اما من فکر میکنم همه قابلیت انسان شدن را دارند و او این قابلیت را به خوبی به فعلیت رساند. او را نمیشود در یک قالب و کادری محدود کرد چراکه خودش را به نامحدود رسانیده بود. او مصطفی بود به همین خاطر برای شهادت و عروج برگزیده شد.
شهید دکترمصطفی چمران او همان کسی است که رزمندهها او را فرماندهای قهار و شجاع، اهل علم او را دانشمندی چیرهدست، فقرا او را همنشینی صمیمی، و مسئولین او را مدیری دغدغهمند و آنان که فراتر از مرزها فکر میکنند او را فردی میدانند که برای یاری مظلومین به هر کجا که لازم بود میشتافت و حدّی توان محدود کردنش را نداشت لذا او چند بعدی است و از هر منظر میدرخشد. پس در یک کلمه میتوان گفت هویت او جامع است و با او میشود ابعاد انسانی را به صورت جامع رشد داد.
من با چمران «ما» شدهام و با او زندگی میکنم. بر سر هر دوراهی که قرار میگیرم فکر میکنم اگر او بود چه میکرد و آیا روح من هم آنقدر بزرگ میشودکه در دنیا احساس تنگی کند و چون او غرب و شرق راضیم ننماید یا آنکه به خانه و ماشین و مقام و مسئولیتی چشمم پر میشود و از حرکت بازمیایستم؟
او در میدان رزم هنرمندانه میجنگید و احساسات و افکار او در قالبهای هنری چون نقاشی، خطاطی، عکاسی،کتابت و سخنرانی بروز میکرد. رفیق قدیمی او استاد خسروشاهی در وصف شهید مینویسد: «او عارفی وارسته،رزمندهای بیباک، مجاهدی خستگیناپذیر، فیلسوفی متعالی، سیاستمداری هوشیار، نویسندهای چیرهدست، عالی متخصص، سخنوری توانا، مبلغی آگاه و مبلغی ارزشمند بود. کار هنری به مفهوم زیباشناسی آن یکی از فعالیتهای چمران به حساب میآید که متاسفانه هنوز ناشناخته مانده است. چمران استادانه زیبایی را در گفتار، نوشتار و تصویر به کار میگیرد و از این رو تلاش میکند تا هر اثری که از خود بجای میگذارد به گونهای لطیف و زیبا عرضه شود.
...چمران در آثار خود با الهام از آیات مختلف به ترسیم مقام والای انسانیت میپردازد و چه زیباست آنجا که تصویری به یادماندنی و جاودانی از آیه «یخرجهم من الظلمات الی النور» ارائه میدهد. ...عکاسی نیز وسیلهای جهت انتقال مفاهیم ذهنی او به کار میرفت. او عکس را نه از جهت تفنُّن و تفریح، بلکه به عنوان زبان استعاره انتخاب کرده است. ...حجمسازی، سمبل سازی و مجسمههای فلزی یکی دیگر از نمود آثار اوست که امروزه تحت عنوان «هنر مدرن» از آنها یاد میشود. چمران در زمینه خطاطی نیز هنرمندی گرانقدر بود او خطوط نستعلیق و شکسته را به خوبی مینوشت. آثار ارزشمندی از دستنوشته های او باقی مانده است که حاکی از تسلط او در خطاطی است.
چمران نویسندهای استاد بود. او به همانگونه که خوب میگفت، خوش مینوشت. روح بلند او و اوج تفکر و تعقل، در آثار نوشتاری او جلوهگری میکند. هرچند که در قالب های مختلف، اجتماعی، سیاسی، علمی، نظامی، فرهنگی و... مینوشت. اما نوشتارش سراسر از انسجام و پیوندی مستحکم برخوردار است. از شهید چمران شعرگونههایی نیز برجای مانده است که در قالب آزاد گونهای شیوا عرضه میشوند.
و اینچنین آدم هنرمند عارفمسلکی، در بعد دیگر زندگیش، علیوار در راه رهایی ملل ضعیف جهان میجنگید و برای نبرد با استکبار سرزمین و منطقه خاصی برای او مطرح نبود. و چمران در لبنان بر ضد ظلم و ستم میجنگید و بچههای جنوب را که امروز هم آنها پرچم پر اهتزاز نبَرد را بر دوش دارند، آموزش میداد. »[1]
نمونه ای از نقاشیهای شهید چمران:
-------------------------------------------------------
پینوشتها
[1] روزنامه اطلاعات 31/3/1366