نطفهی درواقع زمانی بسته شد که برای نوشتن یه کتاب با موضوع «تاریخ تحولات اجتماعی دههی پنجاه»، نیاز بود آرشیوی از نشریات دههی پنجاه رو جمعآوری، دسته بندی و مطالعه کنیم. اون کتاب بهانهای شد تا من و چندنفر از دوستان، سر از دل زندگی مردم اون سالها دربیاریم. مردمی که تاریخ نادیدشون گرفته بود. البته این چیز عجیبی هم نیست. تاریخنگاران همیشه مردم رو نادیده میگیرن و اتفاقات رو از نگاه و سمتوسوی سیاستمدران روایت میکنن. برای اینکه متوجه حرفم بشی، این سوال ساده رو از خودت بپرس: «انقلاب 57 چطور اتفاق افتاد؟» خیلیها فکر میکنن، این انقلاب، صرفا یه انقلاب سیاسی با محوریت آیتالله خمینی بود. منم همین فکرو میکردم، تا اینکه از دریچهی نشریات با مردم دههی پنجاه آشنا شدم. فهمیدم که انقلاب سیاسی و رهبر این جریان، دقیقا آخرین تکّهی این دومینو بود. اگه اون اولین تکههای دومینو از سمت مردم نمیافتاد، اصلا کار به تکهی آخر نمیرسید.
خلاصه فهمیدیم دهههای گذشته، حرفهای زیادی برای گفتن دارن. حرفهایی که به درد امروز و فردای ما میخورن. حرفهایی که میتونن چراغ راه آینده باشن. چراغی برای شناختن و تحلیل جامعهای که مدام در حال تغییر و تحوله. جامعهای که بعضی وقتا غیرقابل پیشبینی میشه. جامعهای که بعضی وقتها مسیرهای تکراری رو بدون توجه به تجربیات و زیست گذشتهی خودش تکرار میکنه. راههای رفتهای که تهش بنبست و دوربرگردانه!
«درواقع» امروز یه گروهه. گروهی از آدمای مختلف که میخوان تحولات اجتماعی و زندگی مردم دهههای گذشته رو برای امروز روایت کنن. روایتهایی که نقطه مشترک همشون بازخوانی واقعیتهای زندگی مردم گذشتهست.
تو هم میتونی عضوی از ایران گروه باشی. کافیه به ما پیام بدی...
8 |
3 |
38 |
نویسنده |
پادکست |
یادداشت |